فیک

#فیک
#نوازش_باد
Part⁶¹

با عصبانیت روی فرمون ماشین زدم

خیلی خودخواه بودم

بع سمت خونه رفتم میدونستم نامجون حالش خوب نیست و خوابه تو اتاقش
آروم رفتم سمت اتاقم لباسامو برداشتم و رفتم حموم
دوشی کوچیک گرفتم
و رفتم بیرون



بدون لباس خوابیدم روی تخت

خدایا دارم روانی میشم اصلا نمیدونم چه طوری دوش گرفتم
نمیدونم ا/ت رو چی کار کنم منو ببخشه
نمیتونم بگم تسخیر من نیست
ولی خب اونم فرار
اما اگر فرار نمی کرد من بچه رو میگرفتم
دستی توی موهای خیس کشیدم

چی کار کنم؟


۱۰ مین بعد

بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتم سمت گوشیم شماره ی مادر رو گرفتم

_سلام مادر متم جیمین
#سلام عزیزم
_ا/ت حالش خوبه؟
#اره داریم میایم خونه
_واقعا اینقد زود مرخصش  کردن؟
دیدگاه ها (۶)

#فیک #نوازش_باد Part⁶³خیلی وقت بود گذشته ک نگران شدم درو باز...

سلام بچه ها خوبین ؟واقعا معذرت میخوام نتونستم این چندوقت پار...

#فیک #نوازش_باد Part⁶⁰+نمیتونی این حرفو بزنی...چرا وقتی میخو...

#فیک #نوازش_باد Part⁵⁹نمیدونم چی شد ک خوابم برد ...............

رمان

شوهر دو روزه. پارت۷۹

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط