انگاه که مرا دید
◦•●◉✿ p. 6✿◉●•◦
جلو چشمامش رو گرفته و از رو پله ها بدو بدو با عصبانیت به سمت من قدم برداشت و دست من و اقای تهیونگ رو بهم زد و عصبانیت گفت ات بیا بریم که تهیونگ گفت: به به اقای جعون جونگکوک
جونگکوک: حرفی باهات ندارم
تهیونگ: این سیندرلا کوچلو کارمند شماست
جونگکوک: اولن که اسم داره خانم ات و دومم خودت می. دونی. پس درو و ورش نپلک فهمیدی
تهیونگ: اولن که من هر کاری می خوام می کنم و به شما ربطی نداره
جونگکوک: ات بیا بریم
و دست ات رو کشید
جونگکوک: دیگه دور بره اون مرد نرو
ات: ببخشید اون وقت چرا
جونگکوک: چون من می گم
ودست ات رو کشید برد تو ماشین
که ات با اخم گفت: دلیلش
جونگکوک: چون دوست ندارم
ات: خوب چرا
جونگکوک: چون اون یه عوضیه
اول با زن ها اینطوریه که ادم خوبی بنظر میاد بعد ازشون سو استفاده میکنه
و رقیب کاری من هم که هست حتما می خواد از تو سو استفاده کنه
ات: اوه من متاسفم
جونگکوک: دیگه تکرار نشه
ات: چشم
★پرش زمانی به یکسال بعد★
ات: الان یک سال منشی اقای جعون و شاگردشم
ولی خیلی خسته کننده شده این وضعیت همین که تو فکر بودم اقای جعون زنگ زد
ات: بیا دفترم
ات: چشم
امروز مهمون های فرانسوی داریم
تو خونه به اجوما بگو فرانسوی درست کنه
و توهم برو اماده شو
ات: چشم
ویو ات
رفتم خونه یه دوش گرفتم و امدم و
یه لباس سیاه پوشیدم
میکاپ ریز کردم
و راه افتادم غروب بود و قتی من رسیدم اقای جعون روی مبل نشسته بود و گفت بیا بشین ات: چشم
که یهو زنگ در زده شد و جونگکوک رفت در رو باز کنه که ات هم باهاش رفتم
یه پیر مرد خندون و یه زن که لبخند می زد گفتند:سلام جونگکوک اوه بین همون جونگکوک سابقه فقط کمی مرد شده
اون خانم مسن گفت: اوه اره
خاتم مسن سمت ات رفت:
و گفت بینم این همون
معشوقته چه قدر هم خوش انتخابی اوه ه
جونگکوک دستش رو گذاشت پشت سرش و با استرس گفت: معشوقه اوه اره ات دوست دخترم
ات با تعجب به جونگکوک نگاه می کرد
خانم مسن گفت: یکم از خودت بگو
ات: من لی ات منشی اقای جعونم
جونگکوک: اوه ات درسته تو کار گفتم رابطه کاری داشته باشیم ولی اینا از خودمونن عشقم
ات: خندید و گفت اها
خانم مسن : اوه پس اقا جونگکوک ما عاشق منشیش شده
و اقای و خانم مسن خندیدن
جونگکوک: بریم بالا
که خانم و اقا مسن رفتند
که جونگکوک: گفت ات خودش می کنم بگو که دوست دخترمی
ات: اوه باشه
جونگکوک دست ات رو گرفت و رفتن طبقه بالا تو بالکن
که خانم مین گفت: من جولیکام
ات : خوشبختم
جولیکا: جونککوک خوب تور کردی ها شیطون از ایشا هم خوشگل تره هااا
ات:ایشاا
جولیکا اره دیگه عشق سابق جونگکوک که به مرز ازدواج باهم رسیدن ولی ایشا با تیهونگ رفت
ات: اها ایشا
جولیکا: نگران نباش
جونگکوک ازت دل نمی کنه
که جونگکوک خندید
اقای مسن یا پیتر
پیتر: خوب بگو چطور باهم اشنا شدید
________
ادامه دارد
_____________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یوتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#سامسونگ
جلو چشمامش رو گرفته و از رو پله ها بدو بدو با عصبانیت به سمت من قدم برداشت و دست من و اقای تهیونگ رو بهم زد و عصبانیت گفت ات بیا بریم که تهیونگ گفت: به به اقای جعون جونگکوک
جونگکوک: حرفی باهات ندارم
تهیونگ: این سیندرلا کوچلو کارمند شماست
جونگکوک: اولن که اسم داره خانم ات و دومم خودت می. دونی. پس درو و ورش نپلک فهمیدی
تهیونگ: اولن که من هر کاری می خوام می کنم و به شما ربطی نداره
جونگکوک: ات بیا بریم
و دست ات رو کشید
جونگکوک: دیگه دور بره اون مرد نرو
ات: ببخشید اون وقت چرا
جونگکوک: چون من می گم
ودست ات رو کشید برد تو ماشین
که ات با اخم گفت: دلیلش
جونگکوک: چون دوست ندارم
ات: خوب چرا
جونگکوک: چون اون یه عوضیه
اول با زن ها اینطوریه که ادم خوبی بنظر میاد بعد ازشون سو استفاده میکنه
و رقیب کاری من هم که هست حتما می خواد از تو سو استفاده کنه
ات: اوه من متاسفم
جونگکوک: دیگه تکرار نشه
ات: چشم
★پرش زمانی به یکسال بعد★
ات: الان یک سال منشی اقای جعون و شاگردشم
ولی خیلی خسته کننده شده این وضعیت همین که تو فکر بودم اقای جعون زنگ زد
ات: بیا دفترم
ات: چشم
امروز مهمون های فرانسوی داریم
تو خونه به اجوما بگو فرانسوی درست کنه
و توهم برو اماده شو
ات: چشم
ویو ات
رفتم خونه یه دوش گرفتم و امدم و
یه لباس سیاه پوشیدم
میکاپ ریز کردم
و راه افتادم غروب بود و قتی من رسیدم اقای جعون روی مبل نشسته بود و گفت بیا بشین ات: چشم
که یهو زنگ در زده شد و جونگکوک رفت در رو باز کنه که ات هم باهاش رفتم
یه پیر مرد خندون و یه زن که لبخند می زد گفتند:سلام جونگکوک اوه بین همون جونگکوک سابقه فقط کمی مرد شده
اون خانم مسن گفت: اوه اره
خاتم مسن سمت ات رفت:
و گفت بینم این همون
معشوقته چه قدر هم خوش انتخابی اوه ه
جونگکوک دستش رو گذاشت پشت سرش و با استرس گفت: معشوقه اوه اره ات دوست دخترم
ات با تعجب به جونگکوک نگاه می کرد
خانم مسن گفت: یکم از خودت بگو
ات: من لی ات منشی اقای جعونم
جونگکوک: اوه ات درسته تو کار گفتم رابطه کاری داشته باشیم ولی اینا از خودمونن عشقم
ات: خندید و گفت اها
خانم مسن : اوه پس اقا جونگکوک ما عاشق منشیش شده
و اقای و خانم مسن خندیدن
جونگکوک: بریم بالا
که خانم و اقا مسن رفتند
که جونگکوک: گفت ات خودش می کنم بگو که دوست دخترمی
ات: اوه باشه
جونگکوک دست ات رو گرفت و رفتن طبقه بالا تو بالکن
که خانم مین گفت: من جولیکام
ات : خوشبختم
جولیکا: جونککوک خوب تور کردی ها شیطون از ایشا هم خوشگل تره هااا
ات:ایشاا
جولیکا اره دیگه عشق سابق جونگکوک که به مرز ازدواج باهم رسیدن ولی ایشا با تیهونگ رفت
ات: اها ایشا
جولیکا: نگران نباش
جونگکوک ازت دل نمی کنه
که جونگکوک خندید
اقای مسن یا پیتر
پیتر: خوب بگو چطور باهم اشنا شدید
________
ادامه دارد
_____________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یوتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#سامسونگ
۷.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.