زیباترین عشق پارت 23
صبح روز بعد
ارسلان _ ساعتای 4 صبح بود بلند شدم نمیخواستم دیانا و بیدار کنم فقط زودی بغلش کردمو سوار ماشین کردمش و برگشتیم استانبول و دوباره تو خونه خوابیدیم رفتیم خونه من آروم رفتیم مامانم بیدار نشه
ساعتای 10 صبح
ارسلان _ چشامو باز کردم دیانا تو بغلم بود
خیلی خوشحال بودم دیانا رو بدست آوردم و خداروشکر میکردم
داشتم نگاش میکردم واقعا از تمیم قلب دوسش داشتم
دیانا خواب بود یه نگاه بدستش انداختم گرفتم و آوردمش بالا دستشو
آرم باندشو باز کردم دیدم کبود شده همون که دستش در رفته بود
میخواستم برم همین الان سامیترو گیر بیارم خفش کنم
اونیکی دستشو نگاه کردم همون که با شیشه شکستن دستش بریده بود
وای خدا باعث اینا منم
به خودم فش دادم رفتم باند و چیزای تمیز آوردم دستششو مرتب بستم یه محلولم درست کردم زدم رو کبودی دستش تا از بین بره
بعد دیگه ساعتای 12 شده بود نگاهی به ساعت کردم تا اینکه صدای زنگ خوردن گوشی دیانا اومد دیدم نوشته maman♥️
رفتم جواب دادم الکی ترکی حرف زدم
Merhaba hanımefendi.
Diana Rahimi Nejad
Gelirlerse ararım.
Hoşçakal.
مامان دیانا _ الوووو
چی میگید خانم
من نمیفهمم دیانا کجاس بگو زنگ بزنه
ارسلان _ قطع کردم خندم گرفت اخه من کجام شبیه خانمه میگه خانم
😂😂😂😂😂😂😂
دیانا تکونی خورد و چشاشو آروم باز کرد
ارسلان _ دیانا بلند شو بریم ترکیه اصلا اینجارو خوب نگشتم الان با تو کیف میده یکم خوش بگذرونیم والا
همش تو خونه در حال دعوا و یا تو یه جای رسمی
دیانا _ بلند شدمو
اوکی بریم فقط من برمم دوش بگیرم
بریم صبحونه و بعد بریم بیرون عزیزم
ارسلان _ برو قشنگم من پایین منتظرتم 😘
رفتم پایین مامی نبود احتمالا رفته بیرون یه میز چیدم خیلی خوب شده بود و میدونی کلا چیزایی که با عشق ادغام شده باشه خوشمزه میشه نشستم و منتظر دیانا
دیانا _ حمومم که تموم شد لباس پوشیدن و آرایش کردم
یک سر همی پوشیدم که شلواری بود و جای سر آستینش خالی بود
بعد رنگش آبی کاربنی و لیمویی بود با پاشنه بلندام و موهامم باز بود موهامو
ابریشمی کرده بودم (گراتینه)
لخت بودن و ول بعدشم یه رژزدم پررنگ و بعدشم چشامو خط چشم کشیدم آرایش کردمو رفتم پایین ارسلان و صدا زدم
ارسلللااان ارسَََلان
با ناز و عشوه
ارسلان _ بیا اینجا
آخه لعنتی تو که خودتو اینقد زیبا میکنی با عشوم حرف میزنی خودت بگو چیکار کنم 😍😂♥️😘
دیانا _ 😄😂
رفتم رو صندلی نشستم
و از میزی که ارسلان چیده بود واقعا خیلی خوشم اومد بعد کلی حرف بلند شدیم رفتیم سمت در
ارسلان رفت تیپ بزنه اونم با اون تیپش منو کشت لعنتی
خلاصه رفتیم درو باز کردیم
ارسلان _ دیانا برو عزیزم
دیانا _ به مامان گفتی ما میریم بیرون نیان نگران بشن
ارسلان _ عزیزم پیام گذاشتم
از آسانسور رفتیم همونجا گوشیمو درآوردم و تصمیم گرفتم تو اینستا گرام از داستان خودمو دیانا عکس بزارم و استوری بگیرم لایو بزارم همینجوریشم40کا مشترک داشتم
خلاصه تو آسانسور دیانا مو بغل مردمو عکس گرفتم و پست کردم همونجا کلی لایک خورد رسیدیم پاین
دست دیانا رو محکم گرفته بودم و دستامونو بهم گره زده بودیم
تو خیابونا قدم میزدیم
دیانا _ ارسی
ارسلان _ جون
دیانا _ بریم این لباس فروشیه من از لباساش خوشم اومد
ارسلان _ اره بریم رفتیم داخل و دیانا لباسا و انتخاب میکرد و با هر بار که لباسو پرو میکرد میومد دل من آب میشد میخواستم همونجا ببوسمش ولی زشت بود پیش همه
دیانا _ لباس و کفش و کیف مورد نظرمو پیدا کردم و رفتیم
ارسلان گفت بریم اینجا کار دارم
منظورش گل فروشی بود گفتم
بر چی
گفت بیا تو
رفتیم و ازم پرسید از کدوم گل خوشت میاد گفتم من همیشه از گل رز و ارکیده خوشم میاد
ارسلان خرید اما نگفت برای منه ارسلان _ اینو برای دایی خریدم واقعا زشت بود خشکو خاللیی رفتم رفتیم خونه سری هم به خونتون بزنیم
دیانا _ باش
فک کردم گله مال منه 😒
داشتیم میرفتیم که ارسلان گفت بیا بریم کافه رفتیم کافه و با هم حرف زدیم
ارسلان _ چی میخوری عشقم
دیانا _ من هرچی تو بخوری ولی قهوههاش خوشمزست این کافه با داییم چند بار اودم
ارسلان _ اها باش
قهوه سفارش دادیم و کلی قربون صدقش رفتم و رفتیم ناهار خوردیم
و رفتیم خونه دیانا شون
دیانا _ سلامم داییی
دایی دیانا _ سلام من بدجور بهت وابسته شدما دیوونهذشدم تو خونه یه شب نبودی بری ایران چیکار کنم
ارسلان _ سلام دایی جان گل رو دادم بهش
دایی دیانا _ سلام آقا ارسلان گل تو خودت گلی گل برای چی
دیانا _ دایی 😄
ارسلان _ ممنون خجالت ندید
دایی دیانا _ چقدم خوش بویم تو از کجا سلیقه منو میدونی دیانا هم که نمیدونست چه گلی دوست دارم
ارسلان _ سلیقه دیانا جون رو پرسیدم اخه خیلی خوش سلیقس گفتم ببینم جی برازندتونه
دیانا _ 😌😍
دایی دیانا _ اها چه خوب بهله دیانا انتخاباتش حرف
ارسلان _ ساعتای 4 صبح بود بلند شدم نمیخواستم دیانا و بیدار کنم فقط زودی بغلش کردمو سوار ماشین کردمش و برگشتیم استانبول و دوباره تو خونه خوابیدیم رفتیم خونه من آروم رفتیم مامانم بیدار نشه
ساعتای 10 صبح
ارسلان _ چشامو باز کردم دیانا تو بغلم بود
خیلی خوشحال بودم دیانا رو بدست آوردم و خداروشکر میکردم
داشتم نگاش میکردم واقعا از تمیم قلب دوسش داشتم
دیانا خواب بود یه نگاه بدستش انداختم گرفتم و آوردمش بالا دستشو
آرم باندشو باز کردم دیدم کبود شده همون که دستش در رفته بود
میخواستم برم همین الان سامیترو گیر بیارم خفش کنم
اونیکی دستشو نگاه کردم همون که با شیشه شکستن دستش بریده بود
وای خدا باعث اینا منم
به خودم فش دادم رفتم باند و چیزای تمیز آوردم دستششو مرتب بستم یه محلولم درست کردم زدم رو کبودی دستش تا از بین بره
بعد دیگه ساعتای 12 شده بود نگاهی به ساعت کردم تا اینکه صدای زنگ خوردن گوشی دیانا اومد دیدم نوشته maman♥️
رفتم جواب دادم الکی ترکی حرف زدم
Merhaba hanımefendi.
Diana Rahimi Nejad
Gelirlerse ararım.
Hoşçakal.
مامان دیانا _ الوووو
چی میگید خانم
من نمیفهمم دیانا کجاس بگو زنگ بزنه
ارسلان _ قطع کردم خندم گرفت اخه من کجام شبیه خانمه میگه خانم
😂😂😂😂😂😂😂
دیانا تکونی خورد و چشاشو آروم باز کرد
ارسلان _ دیانا بلند شو بریم ترکیه اصلا اینجارو خوب نگشتم الان با تو کیف میده یکم خوش بگذرونیم والا
همش تو خونه در حال دعوا و یا تو یه جای رسمی
دیانا _ بلند شدمو
اوکی بریم فقط من برمم دوش بگیرم
بریم صبحونه و بعد بریم بیرون عزیزم
ارسلان _ برو قشنگم من پایین منتظرتم 😘
رفتم پایین مامی نبود احتمالا رفته بیرون یه میز چیدم خیلی خوب شده بود و میدونی کلا چیزایی که با عشق ادغام شده باشه خوشمزه میشه نشستم و منتظر دیانا
دیانا _ حمومم که تموم شد لباس پوشیدن و آرایش کردم
یک سر همی پوشیدم که شلواری بود و جای سر آستینش خالی بود
بعد رنگش آبی کاربنی و لیمویی بود با پاشنه بلندام و موهامم باز بود موهامو
ابریشمی کرده بودم (گراتینه)
لخت بودن و ول بعدشم یه رژزدم پررنگ و بعدشم چشامو خط چشم کشیدم آرایش کردمو رفتم پایین ارسلان و صدا زدم
ارسلللااان ارسَََلان
با ناز و عشوه
ارسلان _ بیا اینجا
آخه لعنتی تو که خودتو اینقد زیبا میکنی با عشوم حرف میزنی خودت بگو چیکار کنم 😍😂♥️😘
دیانا _ 😄😂
رفتم رو صندلی نشستم
و از میزی که ارسلان چیده بود واقعا خیلی خوشم اومد بعد کلی حرف بلند شدیم رفتیم سمت در
ارسلان رفت تیپ بزنه اونم با اون تیپش منو کشت لعنتی
خلاصه رفتیم درو باز کردیم
ارسلان _ دیانا برو عزیزم
دیانا _ به مامان گفتی ما میریم بیرون نیان نگران بشن
ارسلان _ عزیزم پیام گذاشتم
از آسانسور رفتیم همونجا گوشیمو درآوردم و تصمیم گرفتم تو اینستا گرام از داستان خودمو دیانا عکس بزارم و استوری بگیرم لایو بزارم همینجوریشم40کا مشترک داشتم
خلاصه تو آسانسور دیانا مو بغل مردمو عکس گرفتم و پست کردم همونجا کلی لایک خورد رسیدیم پاین
دست دیانا رو محکم گرفته بودم و دستامونو بهم گره زده بودیم
تو خیابونا قدم میزدیم
دیانا _ ارسی
ارسلان _ جون
دیانا _ بریم این لباس فروشیه من از لباساش خوشم اومد
ارسلان _ اره بریم رفتیم داخل و دیانا لباسا و انتخاب میکرد و با هر بار که لباسو پرو میکرد میومد دل من آب میشد میخواستم همونجا ببوسمش ولی زشت بود پیش همه
دیانا _ لباس و کفش و کیف مورد نظرمو پیدا کردم و رفتیم
ارسلان گفت بریم اینجا کار دارم
منظورش گل فروشی بود گفتم
بر چی
گفت بیا تو
رفتیم و ازم پرسید از کدوم گل خوشت میاد گفتم من همیشه از گل رز و ارکیده خوشم میاد
ارسلان خرید اما نگفت برای منه ارسلان _ اینو برای دایی خریدم واقعا زشت بود خشکو خاللیی رفتم رفتیم خونه سری هم به خونتون بزنیم
دیانا _ باش
فک کردم گله مال منه 😒
داشتیم میرفتیم که ارسلان گفت بیا بریم کافه رفتیم کافه و با هم حرف زدیم
ارسلان _ چی میخوری عشقم
دیانا _ من هرچی تو بخوری ولی قهوههاش خوشمزست این کافه با داییم چند بار اودم
ارسلان _ اها باش
قهوه سفارش دادیم و کلی قربون صدقش رفتم و رفتیم ناهار خوردیم
و رفتیم خونه دیانا شون
دیانا _ سلامم داییی
دایی دیانا _ سلام من بدجور بهت وابسته شدما دیوونهذشدم تو خونه یه شب نبودی بری ایران چیکار کنم
ارسلان _ سلام دایی جان گل رو دادم بهش
دایی دیانا _ سلام آقا ارسلان گل تو خودت گلی گل برای چی
دیانا _ دایی 😄
ارسلان _ ممنون خجالت ندید
دایی دیانا _ چقدم خوش بویم تو از کجا سلیقه منو میدونی دیانا هم که نمیدونست چه گلی دوست دارم
ارسلان _ سلیقه دیانا جون رو پرسیدم اخه خیلی خوش سلیقس گفتم ببینم جی برازندتونه
دیانا _ 😌😍
دایی دیانا _ اها چه خوب بهله دیانا انتخاباتش حرف
۲۶.۶k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.