پارت³¹
پارت³¹
فقط صدای جونگکوک رو شنیدم که داد زد و گفت ات
دخترک از شدت ضربه شکمش خون بالا آورده بود و این اجوما و جونگکوک رو بیشتر نگران میکرد
جونگکوک که هل شده بود و تفنگشو سمت جنی گرفت و گفت
کوک:میدونی سرنوشت کسی که همسر جئون جونگکوک رو کتک بزنه چیه[داد]
جنی:ارب.اب چرا این دختر هرز براتون مهمه ها اون خدمتکاره مگه خودتون اینو نگفتین
کوک:خفه شو[از داد بیشتر از عربده کمتر😂]
کوک:جینو[از عربده بلند تر]
جنیو:بله ارباب
کوک:همه خدمتکارا رو ببرن تو اتاق شکنجه
جنی:ها ارب.اب غلط کردم ببخشید[گریه]
همه خدمتکارا گریه میکردن و التماس ولی کوک بدون توجه بهشون ات رو براید بغل کرد و به سمت اتاق برد و دکتر رو خبر کرد
کوک ویو
دکتر رو خبر کردم و اومد گفت که مایعنش طول میکشه
منم رفتم سمت اتاق شکنجه
همه خدمتکارا به صندلی بسته شده بودن و کریه میکردن
کوک:خب دلیل این کاراتون چی بوده ها
جنی:ار.اب اون یه خرگوش رو آورده بود تو آشپزخونه
کوک:یعنی ات به عنوان همسر من باید از تو اجازه بگیره که چیکار کنه
جنی:ن.ه
کوک:متاسفانه دیره دیگه
کوک کلتشو در اورد که همه رو کشت[چه راحت]
خلاصش میکنم
دکتر ات رو مایعنه کرد و گفت به دلیل ضربه به شکمشون خون بالا آورد بعدش ات استراحت کرد...اجوما هم برای دیدن بچش رفت آمریکا ت چند هفته[خلاصه رو حال میکنید😂]
پرش به فردا
با حس پایین و بالا شدن تخت چشماشو باز کرد...اما سریع بست و خودشو به خواب زد
اروم دستشو روی گونه نرم و سفیدش کشید و گفت
ات:تو خواب شبیه یه بچه خرگوشی[لبخند]
کوک دستشو کشید و انداختش رو بغلش
کوک:کس مث بچه خرگوشه[اخم و کیوت]
ان:وای ارباب ببخشید نمیخواستم بیدارتون کنم
کوک حلقه دستشو محکم تر کرد و گفت
کوک:______________________
بچه این چند پارتش یکم مزخرف شده از ²پارت دیگه هیجانی میشه
Follower:¹³⁵⁵
فقط صدای جونگکوک رو شنیدم که داد زد و گفت ات
دخترک از شدت ضربه شکمش خون بالا آورده بود و این اجوما و جونگکوک رو بیشتر نگران میکرد
جونگکوک که هل شده بود و تفنگشو سمت جنی گرفت و گفت
کوک:میدونی سرنوشت کسی که همسر جئون جونگکوک رو کتک بزنه چیه[داد]
جنی:ارب.اب چرا این دختر هرز براتون مهمه ها اون خدمتکاره مگه خودتون اینو نگفتین
کوک:خفه شو[از داد بیشتر از عربده کمتر😂]
کوک:جینو[از عربده بلند تر]
جنیو:بله ارباب
کوک:همه خدمتکارا رو ببرن تو اتاق شکنجه
جنی:ها ارب.اب غلط کردم ببخشید[گریه]
همه خدمتکارا گریه میکردن و التماس ولی کوک بدون توجه بهشون ات رو براید بغل کرد و به سمت اتاق برد و دکتر رو خبر کرد
کوک ویو
دکتر رو خبر کردم و اومد گفت که مایعنش طول میکشه
منم رفتم سمت اتاق شکنجه
همه خدمتکارا به صندلی بسته شده بودن و کریه میکردن
کوک:خب دلیل این کاراتون چی بوده ها
جنی:ار.اب اون یه خرگوش رو آورده بود تو آشپزخونه
کوک:یعنی ات به عنوان همسر من باید از تو اجازه بگیره که چیکار کنه
جنی:ن.ه
کوک:متاسفانه دیره دیگه
کوک کلتشو در اورد که همه رو کشت[چه راحت]
خلاصش میکنم
دکتر ات رو مایعنه کرد و گفت به دلیل ضربه به شکمشون خون بالا آورد بعدش ات استراحت کرد...اجوما هم برای دیدن بچش رفت آمریکا ت چند هفته[خلاصه رو حال میکنید😂]
پرش به فردا
با حس پایین و بالا شدن تخت چشماشو باز کرد...اما سریع بست و خودشو به خواب زد
اروم دستشو روی گونه نرم و سفیدش کشید و گفت
ات:تو خواب شبیه یه بچه خرگوشی[لبخند]
کوک دستشو کشید و انداختش رو بغلش
کوک:کس مث بچه خرگوشه[اخم و کیوت]
ان:وای ارباب ببخشید نمیخواستم بیدارتون کنم
کوک حلقه دستشو محکم تر کرد و گفت
کوک:______________________
بچه این چند پارتش یکم مزخرف شده از ²پارت دیگه هیجانی میشه
Follower:¹³⁵⁵
۳۴.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.