پارت ۲۴ زندگی جونگمه
پارت ۲۴ زندگی جونگمه
تهیونگ عصبی شد پاشد از یقه جونگمه گرفت کوبید به دیوار گفت:میدونی کوک تو این مدت چقر عذاب کشید
کوک پاشد به تهیونگ گفت:چیکار میکنی😠
تهیونگ :میخوام بهش بفهمونم چقدر عذابت داده
جونگمه دوباره حالش بد شد سرش گیج رفت از حال رفت
کوک دویید سمت جونگمه و بلندش کرد گذاشت رو تخت ،دکتر رو صدا کرد
دکتر اومد گفت چیشد از حال رفت
کوک یه نگاه به تهیونگ کرد یه نفس عمیق کشید میخواست بگه تهیونگ کوبیدش به دیوار ولی جونگمه یه ذره چشش رو باز کرد و آروم گفت:پام پیچ خورد افتادم زمین
تهیونگ و کوک تعجب کردن🤨😳
کوک:آخه!
جونگمه به زور خودشو بلند کرد گفت من خوبم و رفت اتاقش ،لباسشو عوض کرد یه کلاه سیاه و تیپ سیاه زد
(خودش رو جای ملاقاتکننده جازد) رفت به پرستار گفت مراقب مریض اتاق ۸ باشید( اتاق خودش😂) و رفت، کوک رفت در اتاق جونگمه زد گفت: ببخشید به خاطر اینکهتهیونگ کوبیدت به دیوار ،لطفا در رو باز کن،
دید هیچکس جواب نمیده زود در رو باز کرد دید جونگمه نیست رفت دید وسایل هاش هم نیست مطمعن شد که دوباره غیبش زده در رو بست تکیه داد به در و به حالت کشیده شدن نشست زمین
تهیونگ هم اومد واسه عذرخواهی دید کوک نشسته زمین جونگمه هم نیست از کوک پرسید:چی شده؟ جونگمه کو؟
کوک:هیچی بازم غیبش زده
تهیونگرفتازدست کوک گرفت گفت فعلابیابریمخونه، کوک :دختره واقعا دیونم کرده😫
تهیونگ کوکُ برد خونه خودش
تهیونگ:شمارشو نداری مگه؟
کوک: دارم ولی میدونم زنگ بزنم جواب نمیده
تهیونگ :زنگ بزن حالا
کوک زنگ زد ولی اوپراتور:مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد لطفا بعدا زنگ بزنید
کوک:دیدی گفتم
تهیونگ خودش زنگ زد و جونگمه تلفن رو جواب داد
جونگمه:بله تهیونگ شی؟
تهیونگ:الو.جونگمه شی کجایی
جونگمه:خونه
تهیونگ:چرا یهو غیبت زد!
جونگمه:چون نمیخواستم تو عذاب بکشی
تهیونگ:بله!
جونگمه:خودت گفتی وقتی میبینی کوک عذاب میکشه تو هم عذاب میکشی و دلیل همه ی اینا منم پس اگر من نباشم هم شما هم جونگ کوک عذاب نمیکشید
تهیونگ:آخه!
جونگمه تلفن رو قطع کرد
تهیونگ:الو!الو!الو جونگمه
کوک:چی شد ؟
تهیونگ:گفت اگه من نباشم شما عذاب نمیکشید پس من هم دیگه نمیخوام باشم
کوک:ها یعنی چی😟
تهیونگ:ببخشيد اگه اون حرفُ بهش نمیزدم اینجوری نمیشد😞
ایندفعه بیشتر از چندماه و یه سال شد
4سال گذشت هیچ خبری از جونگمه نبود
کوک فهمید جونگمه برگشته ایران
تهیونگ عصبی شد پاشد از یقه جونگمه گرفت کوبید به دیوار گفت:میدونی کوک تو این مدت چقر عذاب کشید
کوک پاشد به تهیونگ گفت:چیکار میکنی😠
تهیونگ :میخوام بهش بفهمونم چقدر عذابت داده
جونگمه دوباره حالش بد شد سرش گیج رفت از حال رفت
کوک دویید سمت جونگمه و بلندش کرد گذاشت رو تخت ،دکتر رو صدا کرد
دکتر اومد گفت چیشد از حال رفت
کوک یه نگاه به تهیونگ کرد یه نفس عمیق کشید میخواست بگه تهیونگ کوبیدش به دیوار ولی جونگمه یه ذره چشش رو باز کرد و آروم گفت:پام پیچ خورد افتادم زمین
تهیونگ و کوک تعجب کردن🤨😳
کوک:آخه!
جونگمه به زور خودشو بلند کرد گفت من خوبم و رفت اتاقش ،لباسشو عوض کرد یه کلاه سیاه و تیپ سیاه زد
(خودش رو جای ملاقاتکننده جازد) رفت به پرستار گفت مراقب مریض اتاق ۸ باشید( اتاق خودش😂) و رفت، کوک رفت در اتاق جونگمه زد گفت: ببخشید به خاطر اینکهتهیونگ کوبیدت به دیوار ،لطفا در رو باز کن،
دید هیچکس جواب نمیده زود در رو باز کرد دید جونگمه نیست رفت دید وسایل هاش هم نیست مطمعن شد که دوباره غیبش زده در رو بست تکیه داد به در و به حالت کشیده شدن نشست زمین
تهیونگ هم اومد واسه عذرخواهی دید کوک نشسته زمین جونگمه هم نیست از کوک پرسید:چی شده؟ جونگمه کو؟
کوک:هیچی بازم غیبش زده
تهیونگرفتازدست کوک گرفت گفت فعلابیابریمخونه، کوک :دختره واقعا دیونم کرده😫
تهیونگ کوکُ برد خونه خودش
تهیونگ:شمارشو نداری مگه؟
کوک: دارم ولی میدونم زنگ بزنم جواب نمیده
تهیونگ :زنگ بزن حالا
کوک زنگ زد ولی اوپراتور:مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد لطفا بعدا زنگ بزنید
کوک:دیدی گفتم
تهیونگ خودش زنگ زد و جونگمه تلفن رو جواب داد
جونگمه:بله تهیونگ شی؟
تهیونگ:الو.جونگمه شی کجایی
جونگمه:خونه
تهیونگ:چرا یهو غیبت زد!
جونگمه:چون نمیخواستم تو عذاب بکشی
تهیونگ:بله!
جونگمه:خودت گفتی وقتی میبینی کوک عذاب میکشه تو هم عذاب میکشی و دلیل همه ی اینا منم پس اگر من نباشم هم شما هم جونگ کوک عذاب نمیکشید
تهیونگ:آخه!
جونگمه تلفن رو قطع کرد
تهیونگ:الو!الو!الو جونگمه
کوک:چی شد ؟
تهیونگ:گفت اگه من نباشم شما عذاب نمیکشید پس من هم دیگه نمیخوام باشم
کوک:ها یعنی چی😟
تهیونگ:ببخشيد اگه اون حرفُ بهش نمیزدم اینجوری نمیشد😞
ایندفعه بیشتر از چندماه و یه سال شد
4سال گذشت هیچ خبری از جونگمه نبود
کوک فهمید جونگمه برگشته ایران
۱۶.۸k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.