وقتی مامان ات بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه

وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و......

ا.ت:اون اون هیونجین بود
نمیدونم چرا ولی وقتی عکسرو دیدم بغضم گرفت کثافت آشغال (خودتی😊😒)منو بگو که فکر کردن دوسم داره نگو فقط واسه نیازش با منه
دست از خوردن سوپ برداشتمو رفتم تو اتاقم واقعا نمیدونم ولی نشستم گریه کردم اینقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد

هیونجین:اون یجی عوضی تو شرکت بوسم کرد اعصاب خیلی داغون شد پاشدم رفتم خونه که دیدم ا.ت پایین نیست

ویوخودم😅
خوب یه توضیح درباره یجی بدم یجی منشی هیونجین و هیونجین فقط مافیا نیست شرکتم داره یجی عاشق هیونجینه ولی هیونجین دوسش نداره یجی هم میره تو اتاق هیونجین میشینه رو پاش ولب هیونجین بوس میکنه و عکس میگره و برا ا.ت میفرستهه...

هیونجین:آجوما ا.ت کجاست

آجوما:وقتی داشت صبحانه میخورد ناراحت بلند شد و رفت و اتاقش

هیونجین:ناراحت برا چی

آجوما:نمیدونم ارباب

هیونجین:باشه خیلی ممنون
براچی‌ ا.ت ناراحت شده رفتم بالا دم اتاقش درو بازکردم دیدم خیلی کیوت تو تخت خوابیده موهاش رو صورتش ریختم رفتم سمتش نشستم بغلش موهاشو داشتم میزدم کنار کخ دیدم بالشتش خیسه خیسه یعنی گریه کرده؟؟

ا.ت:خواب بودم که دیدم یه دستی موهامو از صورتم برداشت چشامو باز کردم که دیدم اون هیونجینه. سریع از جام بلند شدمو دستشو زدم کنار

هیونجین:چیزی شده بیب

ا.ت:به من نگو بیب

هیونجین:بگو ببینم چیشده

ا.ت:هیچ اتفاقی نیافتاده فقط میشه از اتاقم برین بیرون

هیونجین:عین آدم بگو چیشده(باداد)

ا.ت:چیشدههه منو بگو که فکر کردم دوسم داری ولی نگو همش بخاطر نیازت با منی

هیونجین:چی داری میگی من عاشق توعم

ا.ت:چی دارم میگم اینو ببین (عکسرو به هیونجین نشون داد)

هیونجین:میتونم برات توضیح بدم

ا.ت:چه توضیحی من این عکس توضیح داره همه چیش واضع(بادادو‌بغض)

هیونجین:ا.ت آروم باش

ا.ت:نمیخوام تو دیگه برا من هیچی نیستی من داشتم عاشقت میشدم چرا اینکارو کردی(باداد)

هیونجین:دیگه تحملم داشت تموم میشد کاری هم نمیتونستم بکنم آهااا
لبمو گذاشتم رو لب ا.ت💋

ا.ت:داشتم با چشای بسته دادو بیداد میکردم که دیدم یه چیزه نرمی رو لبام قرار گرفت چشامو باز کردم دیدم هیونجین داره بوسم میکنه سعی کردم هولش بدم که اینقدر قوی بود که اصلا تکون نخورد

هیونجین:ببین اون یجی بود منشیم‌ من اونو دوست ندارم باور کن من فقط یه نفرو دوست دارم اونم تویی بفهم

ا.ت:راست میگی(فین‌فین)

هیونجین:اره
ا.ت و بغل‌کردمو تو بغل هم خوابیدیم

*شب*

م.ت:آمدم خونه دیدم هیچکی نیست رفتم تو اتاق ا.ت که دیدم.......
دیدگاه ها (۳)

#مافیای_من P:35(ویو ا.ت)فلیکس: اها میخاستم بگم هیونجین رفته ...

#مافیای_من P:36(ویو ا.ت)نفسمو کلافه بیرون دادمو از پله ها پا...

#مافیای_من P:34(ویو ا.ت)درو پشت سرم بستمو سریع به سمت سرویس ...

ا.ت: هیونجین به سمت لبم حمله ور شد یه طوری میک میزدم یه طمع ...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط