part⁶²
part⁶²
Hours later_اتمام ویو ات
&امیدوارم فعلا تشنه آب اجل نشم و بتونم نوه ام رو ببینم
+بابا درست صحبت کن اینا چیه میگی؟
دخترک دست پدرش گرفت و روی برجستگی شکمش قرار داد و با لبخند به پدرش خیره شد
+تو قراره نوه دار بشی، میتونی خیلی خوب مواظبش باشی ، با هم برین بیرون و بستنی بخورین! یا کارای حوصله سر بر انجام بدین
پدر تنها لبخندی زد و سر تکون داد ؛ آروم زمزمه کرد<< امیدوارم >> امیدوارم! اما امیدواری در چی....
گاهی اوقات از روی بی نیازی نیازمند خیلی چیز ها میشوی!♡:)
تو زندگی اتفاقات مختلفی میوفته ؛ نوسان هایی وجود داره که قرار نیست تموم شه و این نوسان ها بهت یاد میده چطور توی مسیرت استوار باشی، یاد میگیری صبور باشی با این حال گاهی تا لحظه ی آخر صبر کردن ریسکه ؛ ریسکی که لبالب پشیمونیه
آیا تو اهل ریسکی؟
A hour later
کیم و جئون سخت در حال آشپزی کردن بودن و هر چند دقیقه داد و بیدادی همه جا رو فرا میگرفت. با این حال ات در حال لذت بردن بود! دراز کشیده روی مبل و در حال فیلم دیدن تازه یک نگهبانی هم به نام بم داشت! همینطور که مشغول دیدن فیلم مورد علاقه اش بود به پدر و همسری که یا هم تو آشپزخونه درگیر بودن میخندید!
+میبینی بم؟ تا آشپزخونه رو آتیش نزنن بیخیال نميشن* با خنده
لبخند کمرنگ و اخم پررنگ شد، خیلی برای شاد بودن وقت هدر نداده بودن؟ یکم دیر نیست؟
+خوبه که حداقل رابطه شون الان خوبه....مگه نه بم؟ همه چیز و همه کس با هم خوبن!* آروم و ملیح
ویو ات
ناگهان جسم خیس و نرمی به لپم برخورد کرد،حین آرومی کشیدم و با اخم که نشونه ترس ام بود به جئون خیره شدم
_ منم باهات موافقم میس جئون
جونگ کوک دستش روی شکمم گذاشت و اروم نوازش کرد
_بی صبرانه منتظر بچه بازی هاش هستم از اون بیشتر مشتاق اینم که غر غر زدنت به پسرمون رو ببینم و مثله یک قهرمان از دستت نجاتش بدم
+هی ...من قرار نیست به بچه مون غر بزنم یا جیزی بگم اما درمورد تو با اشتیاق قبول میکنم!*مغرورانه
_یکم تنبیه همه چیز رو درست میکنه
_ پسرمون یک خواهرم هم میخواد میس جئون *با پوزخند
+دو قلو خوبه!*پوزخند
_اوه فاک خودت داری وسوسه ام میکنی
&خجالت نمیکشین؟ منو تو آشپزخونه ول کردین اینجا داری دل و قلوه میدین و میگیرین؟
(بااینکهشرایطنرسیدهبوداگذاشتمولیدیگهازاینخبرانیست:/)
شرایط:
follow:³⁶⁵
comments:⁵⁰
Hours later_اتمام ویو ات
&امیدوارم فعلا تشنه آب اجل نشم و بتونم نوه ام رو ببینم
+بابا درست صحبت کن اینا چیه میگی؟
دخترک دست پدرش گرفت و روی برجستگی شکمش قرار داد و با لبخند به پدرش خیره شد
+تو قراره نوه دار بشی، میتونی خیلی خوب مواظبش باشی ، با هم برین بیرون و بستنی بخورین! یا کارای حوصله سر بر انجام بدین
پدر تنها لبخندی زد و سر تکون داد ؛ آروم زمزمه کرد<< امیدوارم >> امیدوارم! اما امیدواری در چی....
گاهی اوقات از روی بی نیازی نیازمند خیلی چیز ها میشوی!♡:)
تو زندگی اتفاقات مختلفی میوفته ؛ نوسان هایی وجود داره که قرار نیست تموم شه و این نوسان ها بهت یاد میده چطور توی مسیرت استوار باشی، یاد میگیری صبور باشی با این حال گاهی تا لحظه ی آخر صبر کردن ریسکه ؛ ریسکی که لبالب پشیمونیه
آیا تو اهل ریسکی؟
A hour later
کیم و جئون سخت در حال آشپزی کردن بودن و هر چند دقیقه داد و بیدادی همه جا رو فرا میگرفت. با این حال ات در حال لذت بردن بود! دراز کشیده روی مبل و در حال فیلم دیدن تازه یک نگهبانی هم به نام بم داشت! همینطور که مشغول دیدن فیلم مورد علاقه اش بود به پدر و همسری که یا هم تو آشپزخونه درگیر بودن میخندید!
+میبینی بم؟ تا آشپزخونه رو آتیش نزنن بیخیال نميشن* با خنده
لبخند کمرنگ و اخم پررنگ شد، خیلی برای شاد بودن وقت هدر نداده بودن؟ یکم دیر نیست؟
+خوبه که حداقل رابطه شون الان خوبه....مگه نه بم؟ همه چیز و همه کس با هم خوبن!* آروم و ملیح
ویو ات
ناگهان جسم خیس و نرمی به لپم برخورد کرد،حین آرومی کشیدم و با اخم که نشونه ترس ام بود به جئون خیره شدم
_ منم باهات موافقم میس جئون
جونگ کوک دستش روی شکمم گذاشت و اروم نوازش کرد
_بی صبرانه منتظر بچه بازی هاش هستم از اون بیشتر مشتاق اینم که غر غر زدنت به پسرمون رو ببینم و مثله یک قهرمان از دستت نجاتش بدم
+هی ...من قرار نیست به بچه مون غر بزنم یا جیزی بگم اما درمورد تو با اشتیاق قبول میکنم!*مغرورانه
_یکم تنبیه همه چیز رو درست میکنه
_ پسرمون یک خواهرم هم میخواد میس جئون *با پوزخند
+دو قلو خوبه!*پوزخند
_اوه فاک خودت داری وسوسه ام میکنی
&خجالت نمیکشین؟ منو تو آشپزخونه ول کردین اینجا داری دل و قلوه میدین و میگیرین؟
(بااینکهشرایطنرسیدهبوداگذاشتمولیدیگهازاینخبرانیست:/)
شرایط:
follow:³⁶⁵
comments:⁵⁰
۲۳.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.