عشق بی رحمانه
عشق بی رحمانه
Part2
جونگکوک:باهم..
ات:باشه
ات بلند شد و دست جونگکوک روگرفت
باهم پایین رفتن
همه برای ات دست زدن
ات لبخند زد
ات به جایگاه رفت
جایی که کیک و کادو ها و.... اونجا بود
ات پشت میز رفت
ات: سلام.. امیدوارم حالتون خوب باشه. خیلی ممنون که به جشن تولد من اومدید.. اول باهم برقصید بعد کیک بخوریم و...
همه دست زدن
ات آهنگگذاشت و همه شروع کرد رقصیدن
خدمتکار ها از نوشیدنی های شراب،ویسکی،سوجو و ... از مهمون ها پذیرایی میکردن
ات داشت شراب میخورد که جونگکوک اومد طرفش و دستش رو دراز کرد تا دست ات رو بگیره و خم شد
جونگکوک: مایل به رقصیدن هستید پرنسس؟
ات: بله حتما پِرَنس زیبای من
ات دست جونگکوک رو گرفت
جونگکوک ات رو طرف خودش کشید و اون یکی دستش رو دور کمر ات حلقه کرد
ات گردن جونگکوک رو گرفت و اون یکی دستش تو دست کوک بود.. النگو میرقصیدن
پدر و مادر ات و جونگکوک با لبخند نگاهشون میکردن
جونگکوک بعد رقص لب های ات رو آروم بوسید
ات ار خجالت قرمز شده بود
یونا که از شدت عصبانیت لیوان توی دستش شکست به ات نگاه میکرد
ات رفت نشست و جونگکوک کنارش نشست
یونا از قصد خواست جلوی ات و جونگکوک رد بشه
داشت رد میشد که خودشو زد به افتادن
جونگکوک سریع کمر یونا رو گرفت
یونا: مرسی..
جونگکوک لبخند زد: خواهش
ات عصبی بود
یونا کنارجونگکوک نشست
یونا: اوپا.. میشه فردا باهم بریم پارک؟
جونگکوک: اوم فردا؟
ات: ببخشید یونا جون.. ولی جونگکوک فردا میخواد بهم گیتار یاد بده..
جونگکوک: ات..
ات: بله؟
یونا: خب من فردا میخوام باهاش برم پارک
دست جونگکوک روگرفت
ات بغض کرده بود.. نمیتونست کسی نزدیک کوک بشه
ات: جونگکوک
جونگکوک: خب یوناگ یه روز دیگه.
یونا: خ..خیل خب
یونا رفت
جونگکوک: ات..
ات:چیه بهت بر خورد؟
جونگکوک: نه ولی گناه داشت
ات: خفه شو
جونگکوک : حسود..
پرش زمانی به باز کردن کادو
شرایط پارت بعد
۱۴لایک
Part2
جونگکوک:باهم..
ات:باشه
ات بلند شد و دست جونگکوک روگرفت
باهم پایین رفتن
همه برای ات دست زدن
ات لبخند زد
ات به جایگاه رفت
جایی که کیک و کادو ها و.... اونجا بود
ات پشت میز رفت
ات: سلام.. امیدوارم حالتون خوب باشه. خیلی ممنون که به جشن تولد من اومدید.. اول باهم برقصید بعد کیک بخوریم و...
همه دست زدن
ات آهنگگذاشت و همه شروع کرد رقصیدن
خدمتکار ها از نوشیدنی های شراب،ویسکی،سوجو و ... از مهمون ها پذیرایی میکردن
ات داشت شراب میخورد که جونگکوک اومد طرفش و دستش رو دراز کرد تا دست ات رو بگیره و خم شد
جونگکوک: مایل به رقصیدن هستید پرنسس؟
ات: بله حتما پِرَنس زیبای من
ات دست جونگکوک رو گرفت
جونگکوک ات رو طرف خودش کشید و اون یکی دستش رو دور کمر ات حلقه کرد
ات گردن جونگکوک رو گرفت و اون یکی دستش تو دست کوک بود.. النگو میرقصیدن
پدر و مادر ات و جونگکوک با لبخند نگاهشون میکردن
جونگکوک بعد رقص لب های ات رو آروم بوسید
ات ار خجالت قرمز شده بود
یونا که از شدت عصبانیت لیوان توی دستش شکست به ات نگاه میکرد
ات رفت نشست و جونگکوک کنارش نشست
یونا از قصد خواست جلوی ات و جونگکوک رد بشه
داشت رد میشد که خودشو زد به افتادن
جونگکوک سریع کمر یونا رو گرفت
یونا: مرسی..
جونگکوک لبخند زد: خواهش
ات عصبی بود
یونا کنارجونگکوک نشست
یونا: اوپا.. میشه فردا باهم بریم پارک؟
جونگکوک: اوم فردا؟
ات: ببخشید یونا جون.. ولی جونگکوک فردا میخواد بهم گیتار یاد بده..
جونگکوک: ات..
ات: بله؟
یونا: خب من فردا میخوام باهاش برم پارک
دست جونگکوک روگرفت
ات بغض کرده بود.. نمیتونست کسی نزدیک کوک بشه
ات: جونگکوک
جونگکوک: خب یوناگ یه روز دیگه.
یونا: خ..خیل خب
یونا رفت
جونگکوک: ات..
ات:چیه بهت بر خورد؟
جونگکوک: نه ولی گناه داشت
ات: خفه شو
جونگکوک : حسود..
پرش زمانی به باز کردن کادو
شرایط پارت بعد
۱۴لایک
۳.۳k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.