part7:
part7:
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
الای: دنبال چیزی میگردی؟
خیلی جدیو عصبی بود من یکم ترسیده بودم از این همه جدیت،جوابشو ندادم و خواستم برم بیرون از اتاقش از بازوهام گرفت دمه گوشم زمزمه کرد:
الای: نمی خوای جوابمو بدی؟
هیچی باز نگفتم که یهویی منو بلندم کردو پرتم کرد رو تخت خودشم روم خیمه زد همینطوری بهش زول زده بودم که دستشو برد لای موهام
الای: هنوزم نمی خوای جوابمو بدی؟ تو نمیدونی که یه کمد و هر وسیله ای که تو اتاقه منه شخصیه؟ یعنی تا وقتی که بهت نگفتم نباید بهشون دست بزنی؟
ا/ت: بب....بب...ببخشید...
الای: مهم نیس ولی دیگه تکرار نشه
از روم بلند شدو ولم کرد و گفت که از اتاقش برم بیرون وسیله هامو برداشت و گذاشت یه گوشه و دره اتاقو بستو اومد بیرون من نشسته بودم رو کاناپه سرمم پایین بود هیچی نمی گفتم تا اینکه اومد کنارم نشست و دستشو دوره شونه هام گذاشت
الای: نبینم اخمات توهمه می خوام وقتی مهمونا میان خوشحال باشی
برگشتمو نگاش کردم
الای: عاممم....اینطوری نگام نکن گفتم که مهم نیس
ا/ت: اوهوم
همینطوری داشت نگام میکرد سرتا پامو داشت کم کم نزدیکم میشد که من خودمو میکشیدم عقب ولی اون از رو نمی رفتو بیشتر نزدیکم میشد که تو همین حین یکی در زد.
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
الای: دنبال چیزی میگردی؟
خیلی جدیو عصبی بود من یکم ترسیده بودم از این همه جدیت،جوابشو ندادم و خواستم برم بیرون از اتاقش از بازوهام گرفت دمه گوشم زمزمه کرد:
الای: نمی خوای جوابمو بدی؟
هیچی باز نگفتم که یهویی منو بلندم کردو پرتم کرد رو تخت خودشم روم خیمه زد همینطوری بهش زول زده بودم که دستشو برد لای موهام
الای: هنوزم نمی خوای جوابمو بدی؟ تو نمیدونی که یه کمد و هر وسیله ای که تو اتاقه منه شخصیه؟ یعنی تا وقتی که بهت نگفتم نباید بهشون دست بزنی؟
ا/ت: بب....بب...ببخشید...
الای: مهم نیس ولی دیگه تکرار نشه
از روم بلند شدو ولم کرد و گفت که از اتاقش برم بیرون وسیله هامو برداشت و گذاشت یه گوشه و دره اتاقو بستو اومد بیرون من نشسته بودم رو کاناپه سرمم پایین بود هیچی نمی گفتم تا اینکه اومد کنارم نشست و دستشو دوره شونه هام گذاشت
الای: نبینم اخمات توهمه می خوام وقتی مهمونا میان خوشحال باشی
برگشتمو نگاش کردم
الای: عاممم....اینطوری نگام نکن گفتم که مهم نیس
ا/ت: اوهوم
همینطوری داشت نگام میکرد سرتا پامو داشت کم کم نزدیکم میشد که من خودمو میکشیدم عقب ولی اون از رو نمی رفتو بیشتر نزدیکم میشد که تو همین حین یکی در زد.
۹۹
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.