عشق خشن من ❤️ پارت 33
ویو ا.ت
کل خونه رو دنبالش افتادم و خودم رو از روی مبل پرت کردم روش که لبامون بهم خورد شوکه بهش نگاه کردم خیلی خجالت کشیدم بعد یه مشت تو شکمش خوابوندم و فرار کردم تو اتاق و در و بستم
+وای خدای من خدای من این چه اتفاقی بود که افتاد الان چه جوری تو روش نگاه کنم اهههه
که صدای در آمد تق تق تق
+بله
اجوما:دخترم بیا پایین شام آماده است
+اجوما من سیرم ممنون نمی خورم
اجوما:اما دخترم از صبح فقط یه لیوان آب پرتغال خوردی
+یکم بعد میام پایین
اجوما:ارباب پایین منتظرتون هستم
+بهش بگو بخوره من بعدن می خورم
اجوما:هر تو میل تونه
بعد رفت پایین . خیلی گشنم بود ولی نه می تونستم باهش چشم تو چشم شم بعد چند ساعت همه جا آروم شد صدای تلویزیون قطع شد رفتم پایین کسی نبود ساعت ۱۱شب بود آروم رفتم آشپز خونه و در یخچال رو باز کردم و یه شکلات بزرگ بیرون آوردم خوردم داشتم شکلات می خوردم که چراغ ها باز شد برگشتم دیدم اون وو بود قاشق تو دهنم بود داشتم نگاهش می کردم که یه لبخند ریز زد و آمد جلو هر قدمی که بر می داشت منم یکی میرفتم عقب که به کابینت خوردم و وایستادم اونم آمد جلو سرش رو خم کرد جلوم و به لبام نگاه کرد فکر کردم می خواد دوباره منو به بوسه که چشمام رو محکم روی هم فشار دادم که یهو با دستش گوشه لبم که شکلاتی بود رو تمیز کرد
_چیه فکر کردی می بوسمت اون فقط یه اتفاق بود
+هم
_هههههه دختر احمق
بعدش یه لیوان آب برداشت رفت
+خشن خان ، پسر از خود راضی انگار که من می خواستم ببوسمش اونجوری که تو آمدی جلو هر کسی بود این فکر رو می کرد خشن خان دوباره شروع به خوردن کردم و بعدش رفتم تو اتاقم خوابیدم .....
دید راوی
روز ها گذشت ماه ها گذشت ولی این دو همچنان مثل غریبه ها بودن باهم هر روز سرد تر می شدن .
بعد ۲ماه لیسا و تهیونگ از ماه عسل برگشتنو به خونه آنها رفتن .و................
ادامه داره
شرط بزارم یانه🤔
کل خونه رو دنبالش افتادم و خودم رو از روی مبل پرت کردم روش که لبامون بهم خورد شوکه بهش نگاه کردم خیلی خجالت کشیدم بعد یه مشت تو شکمش خوابوندم و فرار کردم تو اتاق و در و بستم
+وای خدای من خدای من این چه اتفاقی بود که افتاد الان چه جوری تو روش نگاه کنم اهههه
که صدای در آمد تق تق تق
+بله
اجوما:دخترم بیا پایین شام آماده است
+اجوما من سیرم ممنون نمی خورم
اجوما:اما دخترم از صبح فقط یه لیوان آب پرتغال خوردی
+یکم بعد میام پایین
اجوما:ارباب پایین منتظرتون هستم
+بهش بگو بخوره من بعدن می خورم
اجوما:هر تو میل تونه
بعد رفت پایین . خیلی گشنم بود ولی نه می تونستم باهش چشم تو چشم شم بعد چند ساعت همه جا آروم شد صدای تلویزیون قطع شد رفتم پایین کسی نبود ساعت ۱۱شب بود آروم رفتم آشپز خونه و در یخچال رو باز کردم و یه شکلات بزرگ بیرون آوردم خوردم داشتم شکلات می خوردم که چراغ ها باز شد برگشتم دیدم اون وو بود قاشق تو دهنم بود داشتم نگاهش می کردم که یه لبخند ریز زد و آمد جلو هر قدمی که بر می داشت منم یکی میرفتم عقب که به کابینت خوردم و وایستادم اونم آمد جلو سرش رو خم کرد جلوم و به لبام نگاه کرد فکر کردم می خواد دوباره منو به بوسه که چشمام رو محکم روی هم فشار دادم که یهو با دستش گوشه لبم که شکلاتی بود رو تمیز کرد
_چیه فکر کردی می بوسمت اون فقط یه اتفاق بود
+هم
_هههههه دختر احمق
بعدش یه لیوان آب برداشت رفت
+خشن خان ، پسر از خود راضی انگار که من می خواستم ببوسمش اونجوری که تو آمدی جلو هر کسی بود این فکر رو می کرد خشن خان دوباره شروع به خوردن کردم و بعدش رفتم تو اتاقم خوابیدم .....
دید راوی
روز ها گذشت ماه ها گذشت ولی این دو همچنان مثل غریبه ها بودن باهم هر روز سرد تر می شدن .
بعد ۲ماه لیسا و تهیونگ از ماه عسل برگشتنو به خونه آنها رفتن .و................
ادامه داره
شرط بزارم یانه🤔
۴.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.