رمان جین
رمان جین
چشمام رو باز کردم که دیدم دست و پام به صندلی بسته شده
ات : الکس الکس (بلند)
الکس :بله
ات:این مسخره بازیا چیه ؟بیا دستام رو باز کن
الکس: تنها کسی که فکر نمیکردم بهم خیانت کنه تو بودی
ات:چرا چرت و پرت میگی جین کجاست ؟
الکس :من چرت و پرت میگم ؟این فیلم چیه ها (با داد)
این دیگه چه فیلمیه ؟
ات :الکس من .....
الکس :تو چی؟
ات:من نمیدونستم کسایی که باهاشون تصادف کردم خانواده ی تو هستن
یهو اسلحش رو گرفت سمتم
ات: لطفاً بزار برات توضیح بدم
الکس :میشنوم
ات:من اون شب داشتم داشتم از پارتی برمیگشتم مست بودم هیچی نمیفهمیدم داشتم همین طوری میرفتم که ماشین محکم خورد به یه چیزی خیلی ترسیده بودم تنها راهم فرار کردن بود صبح که از خواب بیدار شدم تازه فهمیدم چیکار کردم برگشتم همون جایی که تصادف کرده بودم اما هیچی نبود به خدا راست میگم
الکس:چرا انقدر دروغ میگی ها ؟(با داد )
با دردی که توی شکمم پیچید دستمو گذاشتم رو شکمم که دستم پر خون شد
ات:تو ............
و دیگه نتونستم رو پام وایسم چشمام تار میدید که جین اومد بالا سرم
از زبون جین
چند ساعت قبل
جیهوپ:جین
جین:بله
جیهوپ :پیداش کردیم
جین:واقعا؟بریم
یه دوساعتی میشد تو راه بودیم و پلیس ها هم پشت سرمون
جین :چقدر دیگه مونده؟
شوگا :دیگه زیاد نمونده رسیدیم
تا رسیدیم صدای تیر اومد همه دویدیم سمت صدا
جین :ات ات (بغض)
ات:ج..جین (بی حال)
جین:بله عزیزم
ات:به الکس بگو به جک اعتماد نکنه(بی حال)
دوباره بیهوش شد
جین :ات چشماتو نبند بگم اشتباه کردم چشماتو باز میکنی بگم غلط کردم بیدار میشی ؟
چشمام رو باز کردم که دیدم دست و پام به صندلی بسته شده
ات : الکس الکس (بلند)
الکس :بله
ات:این مسخره بازیا چیه ؟بیا دستام رو باز کن
الکس: تنها کسی که فکر نمیکردم بهم خیانت کنه تو بودی
ات:چرا چرت و پرت میگی جین کجاست ؟
الکس :من چرت و پرت میگم ؟این فیلم چیه ها (با داد)
این دیگه چه فیلمیه ؟
ات :الکس من .....
الکس :تو چی؟
ات:من نمیدونستم کسایی که باهاشون تصادف کردم خانواده ی تو هستن
یهو اسلحش رو گرفت سمتم
ات: لطفاً بزار برات توضیح بدم
الکس :میشنوم
ات:من اون شب داشتم داشتم از پارتی برمیگشتم مست بودم هیچی نمیفهمیدم داشتم همین طوری میرفتم که ماشین محکم خورد به یه چیزی خیلی ترسیده بودم تنها راهم فرار کردن بود صبح که از خواب بیدار شدم تازه فهمیدم چیکار کردم برگشتم همون جایی که تصادف کرده بودم اما هیچی نبود به خدا راست میگم
الکس:چرا انقدر دروغ میگی ها ؟(با داد )
با دردی که توی شکمم پیچید دستمو گذاشتم رو شکمم که دستم پر خون شد
ات:تو ............
و دیگه نتونستم رو پام وایسم چشمام تار میدید که جین اومد بالا سرم
از زبون جین
چند ساعت قبل
جیهوپ:جین
جین:بله
جیهوپ :پیداش کردیم
جین:واقعا؟بریم
یه دوساعتی میشد تو راه بودیم و پلیس ها هم پشت سرمون
جین :چقدر دیگه مونده؟
شوگا :دیگه زیاد نمونده رسیدیم
تا رسیدیم صدای تیر اومد همه دویدیم سمت صدا
جین :ات ات (بغض)
ات:ج..جین (بی حال)
جین:بله عزیزم
ات:به الکس بگو به جک اعتماد نکنه(بی حال)
دوباره بیهوش شد
جین :ات چشماتو نبند بگم اشتباه کردم چشماتو باز میکنی بگم غلط کردم بیدار میشی ؟
۱۱.۷k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.