اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
# پارت ۱۲
کوک : ( محکم ا.ت رو بغل میکنه ) منم همینطور وروجک ( گونهی ا.ت رو محکم میکشه )
ا.ت : آیییی آخ
کوک : لج نکن ببینم میخوای مرخص شی ؟
ا.ت : اوهومممم ( کیوت )
کوک : اوکی پاشو لباسات رو عوض کن برم کارای لازمش رو انجام بدم برگردم
ا.ت : باشه ....
ویو ا.ت : کوک رفت و من بالاخره میتونم ذهر چند سال پیش رو سرش خالی کنم بالاخره وقت انتقام شد اون احساساتی که ازم گرفت رو ازش میگیرم بلایی که این همه سال باهاش با درد زندگی کردم رو سرش خالی میکنم دیگه مهم نیست چی میشه فقط .... فقط باید نابود شه
ویو کوک : از اتاق بیرون اومدم باورم نمیشد دوباره ببینمش اونم با اون وضعیت خدا لعنتم کنه که دوباره برگشتم تا زندگیش رو بتر از این بکنم ولی مجبورم میخواست اون شغل کثیف رو انتخاب نمیکر ولی من میدونم ا.ت از این دخترا نیست که آسون ببخشه پس بهتره مراقب باشم لعنتی به اون پدر عوضیش رفته ( پوزخند ) .... کارای مرخصی ا.ت رو انجام دادم پاش شکسته بود و تو گچ بود به کمک من اومد از پله ها نمیتونست بیاد پایین که برای استایل بغلش کردم ....
ویو ا.ت : از پله ها پایبن اومدن سخت بود که کوک بغلم کرد که قلبم لرزید و تند زد ولی چرا یعنی هنوز قلبم اون حس لعنتی رو بهش داره ؟ ......
( میدونم کوتاه شد ولی تا این حد در توانم بود الانه که برم کلاس گفتم زود اینو بنویسم بزارم )
# پارت ۱۲
کوک : ( محکم ا.ت رو بغل میکنه ) منم همینطور وروجک ( گونهی ا.ت رو محکم میکشه )
ا.ت : آیییی آخ
کوک : لج نکن ببینم میخوای مرخص شی ؟
ا.ت : اوهومممم ( کیوت )
کوک : اوکی پاشو لباسات رو عوض کن برم کارای لازمش رو انجام بدم برگردم
ا.ت : باشه ....
ویو ا.ت : کوک رفت و من بالاخره میتونم ذهر چند سال پیش رو سرش خالی کنم بالاخره وقت انتقام شد اون احساساتی که ازم گرفت رو ازش میگیرم بلایی که این همه سال باهاش با درد زندگی کردم رو سرش خالی میکنم دیگه مهم نیست چی میشه فقط .... فقط باید نابود شه
ویو کوک : از اتاق بیرون اومدم باورم نمیشد دوباره ببینمش اونم با اون وضعیت خدا لعنتم کنه که دوباره برگشتم تا زندگیش رو بتر از این بکنم ولی مجبورم میخواست اون شغل کثیف رو انتخاب نمیکر ولی من میدونم ا.ت از این دخترا نیست که آسون ببخشه پس بهتره مراقب باشم لعنتی به اون پدر عوضیش رفته ( پوزخند ) .... کارای مرخصی ا.ت رو انجام دادم پاش شکسته بود و تو گچ بود به کمک من اومد از پله ها نمیتونست بیاد پایین که برای استایل بغلش کردم ....
ویو ا.ت : از پله ها پایبن اومدن سخت بود که کوک بغلم کرد که قلبم لرزید و تند زد ولی چرا یعنی هنوز قلبم اون حس لعنتی رو بهش داره ؟ ......
( میدونم کوتاه شد ولی تا این حد در توانم بود الانه که برم کلاس گفتم زود اینو بنویسم بزارم )
۴.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.