پارت⁵⁴
پارت⁵⁴
................
تخت به سقف نگا میکردم که درباز شد و جونگکوک اومد داخل سریع بلند شدم
؛؛ ببینم همیشه اینقدر بی شرم و پرویی ؟
_ اووو خوب من نمیدونستم از حموم اومدی
؛؛ نمیخوای بری بیرون؟
_ چرا میرم
؛؛ ..... برو دیگههههه
وقتی رفت لباسمو پوشیدم (اها راستی میخوایین عکس لباسارم بزارم؟) حوصلم تو این اتاق خسته کننده سر میرفت برایه همین تصمیم گرفتم برم بیرون و خونه رو بگردم .... از اتاق رفتم بیرون ... راهروش از اون خونه قبلی بزرگتر بود ... پله هاشم بیشتر ... سه طبقه هم بود
از کجا شروع کنم؟ از بالا به پایین یا از پایین به بالا؟ پایین رو ترجیح میدم ... مثل بقیه خونه ها سالن داشت یه سالن غذا خوری اشپزخونه جالبیش اینجاست رو دیوار سالنم عکس خودشو بزرگ قاب دیوار کرده ... همه جایه حالو که نگاه کردم رفتم طبقه دومم دیدم همه اتاق بود دوتا اتاق برایه اون بود و سه تایه دیگم برایه مهمونا جالبه
بیشتر هیجان زده شدم برایه طبقه اخر که ببینم اونجا چه خبره .... چراغا خامش بود روشنش کردم که از تعجب شاخ دراوردم یه اتاق روبه روم بود که دیوارش شیشه ای و درشم شیشه ای و یه میز خیلییییی بزرگ وسط اتاق بود با صندلی هایه جرمی دورش دوتا اتاق دیگم بود ولی دلم میخواست اول ببینم تو این اتاق چخبره البته از پشتشم معلومه توش چیه ! رفتم داخل یه عالمه برگه مرتب روهم دیگه بودن چند تا کارتون سفیدم گوشه اتاق بود برگه هارو نگاه کردم .... انتظار داشتم چی باشه؟ ورقه هایه قرار داد واسه اسلحه . مواد و .... من با چه ادمی سروکار داشتم؟ برگه هارو گذاشتم سرجاش و به کارتون هایه گوشه دیوار نگاه کردم ... خیلی مرموز به نظر میومدن رفتم سمتشون یکی از اونارو بلند کردم و گذاشتم پایین خیلی سنگین بودن چهارتا کارتون روهم دیگه بودن از روهم که برشون داشتم یکیشونو باز کردم
چشمام چهارتا شد اسلحه؟ اینجا میزاره؟ نمیترسه یکی برشون داره؟ درشو بستم و در بعدیو باز کردم بازم اسلحه بود جوری که عقلش کار میکنه گاهی وقتا منو شکه میکنه !
در بعدیو باز کردم ... همش اسلحه بود هوفف .... اتاقو کامل گشتم چی خاصیم نبود راستش .... اتاق بعدو باز کردم چراغو روشن کردم ... سالن ورزش بود جالبه ورزشم میکنه؟ البته با اون هیکل غولش انتظار دیگه ای نداشتم
درشو بستم در اتاق دیگه رو باز کردم بازم جعبه جعبه روهم بودن بازشون کردم بازم اسلحه ولی فرقش این بود که لابه لاشون چند تا کیسه که توشون مشخصه چیه هم بود ... خوب کارم تموم شد وقتشه برگردم به اون اتاق کسل کننده ! وقتی برگشتم پایین صداشو از راهرو میشنیدم که داره صدام میزنه
؛؛ لازم نیست اینجوری با گفتن اسمم ازارم بدی من اینجام
_ معلومع کجایی؟ یک ساعته دارم دنبالت میگردم ولی نبودی
؛؛ باشه الان که منو پیدا کردی پس خواهشا دیگه صدام نکن من رفتم تو اتاقم
_ واسا ببینم من حرفمو نزدم که
؛؛ میشنوم
_ امشب چندتا از اشناهام میاد اینجا تا درمورد کار حرف بزنیم ازت میخوام ...
؛؛ وایسا خودم بگم ازم میخوای برم تو اتاقم و جیکم در نیاد تا وقتی رفتن بعد از اون اتاق ازار دهنده بیام بیرون؟
_ اره
؛؛ باید بگم این اتفاق هیچ وقت نمیوفته
_ فقط دوساعت طول میکشه
؛؛ برام مهم نیست چقدر طول میکشه من دوساعت تمام بی سروصدا تو یه اتاق نمیمونم تازشم بیام بیرون مگه چی میشه
_ دوس ندارم اونا تورو ببینن
؛؛ چرا؟
_ چون خوشم نمیاد و بهشون اعتماد ندارم حالا راحت شدی؟
؛؛ ولی بازم میام بیرون
بعد از کلی کل کل خوشحال وارد اتاقم شدم چون تونستم حرصش بدم و قرار شد منم اونجا حضور داشته باشم
خوب خوب باید این لباسمو عوض کنم موهام که بتلا بستم خوبن لباسمم فک کنم نخواد عوض کنم ولی نه این لباس خونگی مناسب نیست یه لباس دیگه پوشیدم با نیش باز از اتاقم خارج شدم و به سمت سالن اصلی رفتم و رو یکی از مبلاش نشستم
🥲ببینید من چقدر خوبم تا از مدرسه اومدم گذاشتمش
................
تخت به سقف نگا میکردم که درباز شد و جونگکوک اومد داخل سریع بلند شدم
؛؛ ببینم همیشه اینقدر بی شرم و پرویی ؟
_ اووو خوب من نمیدونستم از حموم اومدی
؛؛ نمیخوای بری بیرون؟
_ چرا میرم
؛؛ ..... برو دیگههههه
وقتی رفت لباسمو پوشیدم (اها راستی میخوایین عکس لباسارم بزارم؟) حوصلم تو این اتاق خسته کننده سر میرفت برایه همین تصمیم گرفتم برم بیرون و خونه رو بگردم .... از اتاق رفتم بیرون ... راهروش از اون خونه قبلی بزرگتر بود ... پله هاشم بیشتر ... سه طبقه هم بود
از کجا شروع کنم؟ از بالا به پایین یا از پایین به بالا؟ پایین رو ترجیح میدم ... مثل بقیه خونه ها سالن داشت یه سالن غذا خوری اشپزخونه جالبیش اینجاست رو دیوار سالنم عکس خودشو بزرگ قاب دیوار کرده ... همه جایه حالو که نگاه کردم رفتم طبقه دومم دیدم همه اتاق بود دوتا اتاق برایه اون بود و سه تایه دیگم برایه مهمونا جالبه
بیشتر هیجان زده شدم برایه طبقه اخر که ببینم اونجا چه خبره .... چراغا خامش بود روشنش کردم که از تعجب شاخ دراوردم یه اتاق روبه روم بود که دیوارش شیشه ای و درشم شیشه ای و یه میز خیلییییی بزرگ وسط اتاق بود با صندلی هایه جرمی دورش دوتا اتاق دیگم بود ولی دلم میخواست اول ببینم تو این اتاق چخبره البته از پشتشم معلومه توش چیه ! رفتم داخل یه عالمه برگه مرتب روهم دیگه بودن چند تا کارتون سفیدم گوشه اتاق بود برگه هارو نگاه کردم .... انتظار داشتم چی باشه؟ ورقه هایه قرار داد واسه اسلحه . مواد و .... من با چه ادمی سروکار داشتم؟ برگه هارو گذاشتم سرجاش و به کارتون هایه گوشه دیوار نگاه کردم ... خیلی مرموز به نظر میومدن رفتم سمتشون یکی از اونارو بلند کردم و گذاشتم پایین خیلی سنگین بودن چهارتا کارتون روهم دیگه بودن از روهم که برشون داشتم یکیشونو باز کردم
چشمام چهارتا شد اسلحه؟ اینجا میزاره؟ نمیترسه یکی برشون داره؟ درشو بستم و در بعدیو باز کردم بازم اسلحه بود جوری که عقلش کار میکنه گاهی وقتا منو شکه میکنه !
در بعدیو باز کردم ... همش اسلحه بود هوفف .... اتاقو کامل گشتم چی خاصیم نبود راستش .... اتاق بعدو باز کردم چراغو روشن کردم ... سالن ورزش بود جالبه ورزشم میکنه؟ البته با اون هیکل غولش انتظار دیگه ای نداشتم
درشو بستم در اتاق دیگه رو باز کردم بازم جعبه جعبه روهم بودن بازشون کردم بازم اسلحه ولی فرقش این بود که لابه لاشون چند تا کیسه که توشون مشخصه چیه هم بود ... خوب کارم تموم شد وقتشه برگردم به اون اتاق کسل کننده ! وقتی برگشتم پایین صداشو از راهرو میشنیدم که داره صدام میزنه
؛؛ لازم نیست اینجوری با گفتن اسمم ازارم بدی من اینجام
_ معلومع کجایی؟ یک ساعته دارم دنبالت میگردم ولی نبودی
؛؛ باشه الان که منو پیدا کردی پس خواهشا دیگه صدام نکن من رفتم تو اتاقم
_ واسا ببینم من حرفمو نزدم که
؛؛ میشنوم
_ امشب چندتا از اشناهام میاد اینجا تا درمورد کار حرف بزنیم ازت میخوام ...
؛؛ وایسا خودم بگم ازم میخوای برم تو اتاقم و جیکم در نیاد تا وقتی رفتن بعد از اون اتاق ازار دهنده بیام بیرون؟
_ اره
؛؛ باید بگم این اتفاق هیچ وقت نمیوفته
_ فقط دوساعت طول میکشه
؛؛ برام مهم نیست چقدر طول میکشه من دوساعت تمام بی سروصدا تو یه اتاق نمیمونم تازشم بیام بیرون مگه چی میشه
_ دوس ندارم اونا تورو ببینن
؛؛ چرا؟
_ چون خوشم نمیاد و بهشون اعتماد ندارم حالا راحت شدی؟
؛؛ ولی بازم میام بیرون
بعد از کلی کل کل خوشحال وارد اتاقم شدم چون تونستم حرصش بدم و قرار شد منم اونجا حضور داشته باشم
خوب خوب باید این لباسمو عوض کنم موهام که بتلا بستم خوبن لباسمم فک کنم نخواد عوض کنم ولی نه این لباس خونگی مناسب نیست یه لباس دیگه پوشیدم با نیش باز از اتاقم خارج شدم و به سمت سالن اصلی رفتم و رو یکی از مبلاش نشستم
🥲ببینید من چقدر خوبم تا از مدرسه اومدم گذاشتمش
۲۱.۰k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.