ازدواج سوری پارت

ازدواج سوری پارت 30


غذا خوردیم و بقیه کارا رو انجام دادیم نزدیکای ساعتای چهار بود که جونکی اومد و به جمعمون پیوست

ـــــــــ فلش بک ــــــــــ

ساعت نزدیکای شیش بود هوا داشت تاریک میشد

مین هیوک ـ هنوز زوده بیخوایم زنگ بزنیم؟!
جونکی ـ بنظرم زوده بزار یه نیم ساعت دیگه
ـ میتوتیم از همین الانم شروع کنیم اول نوبت منه
یونگی ـ باشه

زنگ ناجینا زدم هنوز جواب نداده بود

هوپی ـ بزار رو بلنگو

گذاشتم رو بلنگو ناجینا جواد داد

ـ الو سلام
ناجینا ـ سلام خوبی؟
ـ خوبم تو چی؟!
ناجینا ـ ماهم خوبیم
ـ کجایی کی میای خونه؟!
ناجینا ـ منو جیمین رفته بودیم برای پاکسازی خونه داریم بر میگردیم شرکت تو کجایی؟!
ـ امم منم بیرونم
ناجینا ـ هنوز دنبال قاتلی؟!
ـ اوهوم کی میای خونه؟!
ناجینا ـ منم یه ربع ساعته دیگه برمیگردم
ـ اها که این طور میگم من گوشیم زیاد شارژ نداره فعلا کاری نداری؟!
ناجینا ـ نه قربونت بای
ـ بای

گوشیو قطع کردم رفتم سریع تایم گرفتم برای ربع ساعت

جین ـ چرا تایم گرفتی؟!
جونکی ـ خواهر بنده همیشه تایمش دقیق هس
زن کوک ـ خب ربع ساعت دیگه مین هیوک زنگ ناجینا میزنه و میگه "مامانم حالش بده ماشین نیست که بخوایم ببریمش و هرچی بهش میگیم بزار زنگ امبولانس بزنیم میگه نه فقط یونگی بیاد"
ته ـ بعدشم همه مون گوشی هامونو خاموش میکنیم
کوک ـ اره
زن جین ـ خب برای جایگاه وایسادن کیک دست مین هیوک باشه بقیمون هم پشت سرش
ـ نه اینجوری خوب نمیشه منو جونکی از پشت سوپرایزشون میکنیم
هوپی ـ اره اینجوری بهتره

ربع ساعتی که تایم گرفتم تموم شد

ـ مین هیوک نوبت توعه
مین هیوک ـ بریم تو کارش مامان شروع کن به جیغ کشیدن
زن یونگی ـ باشه تو فعلا زنگ بزن
دیدگاه ها (۰)

ازدواج سوری پارت 31مین هیوک زنگ ناجینا زد گذاشت رو بلندگو نا...

ازدواج سوری پارت 32ناجینا ـ ات برای توهم دارم ـ باشه بابا غل...

ازدواج سوری پارت 29ویو ات ـ بنظر منوبیاین این مبل بزرگه رو ب...

ازدواج سوری پارت 28اولین بارم بود که یه بچه ی 12 ساله انقد خ...

پارت ۱۴ فیک دور اما آشنا

✨وکالت عشق✨#part1ویو ات✨🎀اه بازم این آلارم لعنتی زنگ خورد 😒 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط