وقتی بارداره و...
وقتی بارداره و...
پارت(¹)
با سیلی که به صورتش خورد از اتاق اومد بیرون
اعضا نگران بهش نگاه میکردن انگار منتظرش بودن
وقتی هایون از اتاق اوند بیرون اعضا سری اومدن دورش ولی اون سرش پایین بود
جین:هایون صورتتو بگیر بالا ببینم
ولی هایون همونجوری مونده بود
شوگا دستشو گذاشت زیر چونش و اورد بالا ی طرف صورتش قرمز کبود شده بود
مگه چقد دستش سنگین بود
شوگا: اینطوری نمیشه من باید این بچه رو ادم کنم با حرص رفت تو اتاق
جیمین سری هایونو برد به ی اتاق دیگه و بهش ی لیوان اب داد تا اروم شه خودشم پیشش موند
فلش بک به دیروز:/
هایون ویو:/
چند روز بود که حالم به هم میخورد هر چی میخوردم بالا میاوردم حالم خیلی بد میشد تهیونگم نبود خونه ک بهش بگم این چند روز خیلی کارش زیاد بود بهش نگفتم تا نگرانش نکنم
رفتم دکتر ازمایش دادم دیدم باردار خیلی خوشحال بودم بیصبرانه منتظر بودم که به ته بگم
فردا بهش میگم اگرم نیومد خونه میرم شرکت
پایان فلش بک:/
فلش بک به صب:/
ته ویو:/
اهههههههه چرا اینقدر من بدبختم؟(خدانکنه)
این چند روز نتونسم برم خونه اینقدر کار رو سرم ریخته که نگو حتی به هایون ی زنگ نزدم
من و بچه ها این ی هفته فقط توی شرکت فقط پیگیر اهنگ جدیدمون بودیم فقط تمرین میکردیم وقت سر خاروندن نداشتیم
هایون چند بار بهم زنگ زد ولی نتونستم جواب بدم پیام داد که بیاد شرکت ولی من دوست نداشتم بیاد امیدوارم که نیاد
هایون ویو:/
امروز میخواستم برم پیش ته خسته شده بودم دیگه بابا منم ادمم منم توجه میخوام
گفتم هم برم دیدین ته هم خبر بارداریمو بهش بدم
ی کیک خوشمزه درست کردم و به سمت شرکت حرکت کردم
پارت(¹)
با سیلی که به صورتش خورد از اتاق اومد بیرون
اعضا نگران بهش نگاه میکردن انگار منتظرش بودن
وقتی هایون از اتاق اوند بیرون اعضا سری اومدن دورش ولی اون سرش پایین بود
جین:هایون صورتتو بگیر بالا ببینم
ولی هایون همونجوری مونده بود
شوگا دستشو گذاشت زیر چونش و اورد بالا ی طرف صورتش قرمز کبود شده بود
مگه چقد دستش سنگین بود
شوگا: اینطوری نمیشه من باید این بچه رو ادم کنم با حرص رفت تو اتاق
جیمین سری هایونو برد به ی اتاق دیگه و بهش ی لیوان اب داد تا اروم شه خودشم پیشش موند
فلش بک به دیروز:/
هایون ویو:/
چند روز بود که حالم به هم میخورد هر چی میخوردم بالا میاوردم حالم خیلی بد میشد تهیونگم نبود خونه ک بهش بگم این چند روز خیلی کارش زیاد بود بهش نگفتم تا نگرانش نکنم
رفتم دکتر ازمایش دادم دیدم باردار خیلی خوشحال بودم بیصبرانه منتظر بودم که به ته بگم
فردا بهش میگم اگرم نیومد خونه میرم شرکت
پایان فلش بک:/
فلش بک به صب:/
ته ویو:/
اهههههههه چرا اینقدر من بدبختم؟(خدانکنه)
این چند روز نتونسم برم خونه اینقدر کار رو سرم ریخته که نگو حتی به هایون ی زنگ نزدم
من و بچه ها این ی هفته فقط توی شرکت فقط پیگیر اهنگ جدیدمون بودیم فقط تمرین میکردیم وقت سر خاروندن نداشتیم
هایون چند بار بهم زنگ زد ولی نتونستم جواب بدم پیام داد که بیاد شرکت ولی من دوست نداشتم بیاد امیدوارم که نیاد
هایون ویو:/
امروز میخواستم برم پیش ته خسته شده بودم دیگه بابا منم ادمم منم توجه میخوام
گفتم هم برم دیدین ته هم خبر بارداریمو بهش بدم
ی کیک خوشمزه درست کردم و به سمت شرکت حرکت کردم
۸۰.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.