پارت ۷۱ : از وقتی که وی بیدار شده جونگ کوک همش بالکن بوده
پارت ۷۱ : از وقتی که وی بیدار شده جونگ کوک همش بالکن بوده و یک لحظه اینجا نیومد .
من و وی هم داشتیم فیلم می دیدیم که صدای رد و برق اومد .
بلند شدم و رفتم بالکن بارون میومد .
ساعت سه بود . رفتم پیشش گفتم : جونگ کوک بیا بریم سرما میخوریاااا جونگ کوک : نه من این طوری راحتم کنارش نشستم .
دست راستم و توی دست چپش کردم و فشار دادم . دست های سرد و بی جونش تو دستم بود .
بهش نگا کردم دیدم داره آهنگ گوش میده .
گوشی سمت راستش رو درآورد و داد به من .
ازش گرفتم و توی گوشم گذاشتم .
اهنگ decalcomania رو گوش میداد .
سرم و روی شونش گذاشتم .
واقعا آهنگ قشنگی بود .
یک لحظه به خودم اومدم .
فقط یک سیوشرت پوشیده بود و کلاهش رو انداخته بود رو سرش .
گوشی سمت چپش رو درآوردم و گفتم : بیا تو خونه آهنگ گوش کن بخاطر من .
بعد چند دقیقه چشماش رو بست و بعد چند ثانیه چشماش و باز کرد و بلند شد .
باهم رفتیم پایین .
پتو دورش انداختم که یخ نزنه .
وی هم رو مبل خوابش برد . برای اونم یک پتو آوردم و روش انداختم .
هر دو شون خوابیدن .
کنار وی نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم : بفرمائید شینتا : سلام حالا کارت به جایی رسیده که خونه رو ترک میکنی. اشک تو چشمام جمع شد ولی به خودم گفتم جوابشو بده بعد گریه کن گفتم : من با تو هرز هیچ کاری ندارم . و من عشقم یکی دیگست نه تو عوضی آشغال .
گوشی رو پرت کردم و شروع به گریه کردن .
( جونگ کوک )
صدای گریه اومد بیدار شدم از خواب .
دیدم نایکا رو مبل نشسته و داره گریه میکنه .
بلند شدم رفتم پیشش گفتم : عزیزم چرا گریه میکنی ؟؟؟؟ .
دو تا بازو هاشو گرفتم بلندش کردم و بردمش کنار بخاری .
رو پتو ها نشستیم گفتم : بگو چی شده ؟؟؟؟؟ نایکا اشکش و پاک کرد و گفت : تو مگه خواب نبودی من : چرا ولی وقتی گریه میکنی دیگه خوابم نمی گیره نایکا : دوباره اون پسره هرزه زنگ زده و هر چی دوست داشته بهم گفته .
وقتی اینو شنیدم یکم اخم هام تو هم رفتن و گفتم : اون هر چی گفته فراموش کن ): دیگه گریه نکن ارزش نداره خودتو واسش زجر بدی .
دراز کشید .
منم دراز کشیدم و بغلش کردم تا یکم آروم بشه .
بعد چند دقیقه به چشماش نگا کردم .
خوابش برد .
بلند شدم و به جین زنگ زدم گفتم : سلام کجایین جین : نزدیکیم من : خب الان درو باز میکنم .
رفتم بیرون و درو باز کردم و اومدن تو .
وقتی اومدن داخل نامجون گفت : اینا چرا خوابن ؟؟؟؟ من : خسته بودن .
رفتم وی رو بیدار کردم و رفت تو اتاقش خوابید نایکا هم بیدار شد .
بلند شد و رفت تو اتاق .
( خودم )
روی صندلی جلوی میز آرایش نشستم و به خودم گفتم : جونگ کوک راست میگه نباید به حرف هاش اهمیت بدم .
یک آرایش عادی کردم و رفتم پایین .
جیهوپ منو دید گفت : ااووووووو چه خوشگل کردی جونگ کوک : مال خودمی شوگا : واقعا این قدر خوشگلی زیاد هست پوکر نگاش کردم
من و وی هم داشتیم فیلم می دیدیم که صدای رد و برق اومد .
بلند شدم و رفتم بالکن بارون میومد .
ساعت سه بود . رفتم پیشش گفتم : جونگ کوک بیا بریم سرما میخوریاااا جونگ کوک : نه من این طوری راحتم کنارش نشستم .
دست راستم و توی دست چپش کردم و فشار دادم . دست های سرد و بی جونش تو دستم بود .
بهش نگا کردم دیدم داره آهنگ گوش میده .
گوشی سمت راستش رو درآورد و داد به من .
ازش گرفتم و توی گوشم گذاشتم .
اهنگ decalcomania رو گوش میداد .
سرم و روی شونش گذاشتم .
واقعا آهنگ قشنگی بود .
یک لحظه به خودم اومدم .
فقط یک سیوشرت پوشیده بود و کلاهش رو انداخته بود رو سرش .
گوشی سمت چپش رو درآوردم و گفتم : بیا تو خونه آهنگ گوش کن بخاطر من .
بعد چند دقیقه چشماش رو بست و بعد چند ثانیه چشماش و باز کرد و بلند شد .
باهم رفتیم پایین .
پتو دورش انداختم که یخ نزنه .
وی هم رو مبل خوابش برد . برای اونم یک پتو آوردم و روش انداختم .
هر دو شون خوابیدن .
کنار وی نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم : بفرمائید شینتا : سلام حالا کارت به جایی رسیده که خونه رو ترک میکنی. اشک تو چشمام جمع شد ولی به خودم گفتم جوابشو بده بعد گریه کن گفتم : من با تو هرز هیچ کاری ندارم . و من عشقم یکی دیگست نه تو عوضی آشغال .
گوشی رو پرت کردم و شروع به گریه کردن .
( جونگ کوک )
صدای گریه اومد بیدار شدم از خواب .
دیدم نایکا رو مبل نشسته و داره گریه میکنه .
بلند شدم رفتم پیشش گفتم : عزیزم چرا گریه میکنی ؟؟؟؟ .
دو تا بازو هاشو گرفتم بلندش کردم و بردمش کنار بخاری .
رو پتو ها نشستیم گفتم : بگو چی شده ؟؟؟؟؟ نایکا اشکش و پاک کرد و گفت : تو مگه خواب نبودی من : چرا ولی وقتی گریه میکنی دیگه خوابم نمی گیره نایکا : دوباره اون پسره هرزه زنگ زده و هر چی دوست داشته بهم گفته .
وقتی اینو شنیدم یکم اخم هام تو هم رفتن و گفتم : اون هر چی گفته فراموش کن ): دیگه گریه نکن ارزش نداره خودتو واسش زجر بدی .
دراز کشید .
منم دراز کشیدم و بغلش کردم تا یکم آروم بشه .
بعد چند دقیقه به چشماش نگا کردم .
خوابش برد .
بلند شدم و به جین زنگ زدم گفتم : سلام کجایین جین : نزدیکیم من : خب الان درو باز میکنم .
رفتم بیرون و درو باز کردم و اومدن تو .
وقتی اومدن داخل نامجون گفت : اینا چرا خوابن ؟؟؟؟ من : خسته بودن .
رفتم وی رو بیدار کردم و رفت تو اتاقش خوابید نایکا هم بیدار شد .
بلند شد و رفت تو اتاق .
( خودم )
روی صندلی جلوی میز آرایش نشستم و به خودم گفتم : جونگ کوک راست میگه نباید به حرف هاش اهمیت بدم .
یک آرایش عادی کردم و رفتم پایین .
جیهوپ منو دید گفت : ااووووووو چه خوشگل کردی جونگ کوک : مال خودمی شوگا : واقعا این قدر خوشگلی زیاد هست پوکر نگاش کردم
۲۳۷.۶k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.