𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:²⁷
×ا.تتتتتتتت(نگران) دختره ی کله شق میدونی وقدر نگران شدممم بخاطر تو عه...
+عذر میخوام عزیزم
یون هو: بانوی من من برمیگردم
×چه اتفاقی افتاد یون هو اینجا چیکار میکنه؟
+(تعریف کرد)
×هه من میدونستم جونگ کوک درو روی اونجایی که خودش میره تنظیم نمیکنه
+هوففف من خنگ بودم
×ول کن، میشهههه برام شیرینی درست کنی؟(مظلومانه)
+خستم ولی باشه (خنده)
×ایولللل
....
(فلش بک به سمت کوک)
یون هو: سرورم بانو رو رسوندم(تعظیم)
- افرین!، قبیله گرگ ها عقب نشینی کردن اما بعید میدونم نقشه ایی نداشته باشن بنابراین باید یه نقشه برای پیروز شدنمون و دفاع انجام بدیم من برای شناخته نشدن باید به ببر تبدیل شم و از پشت حمله کنم
یون هو: اما سرورم خیلی خطر ناکه
•هی جونگ کوک حق با یون هوعه
-نمیشه تنها راه شکست دادنشون اینه!(کلافه و عصبی)
(¹هفته بعد)
+″ تقریبا یک هفته از رفتن شاهزاده و تهیونگ به جنگ میگذره امت خبری نشده راستش اگه بخاطر من شکست بخورن خیلی عذاب وجدان میگیرم (اخه یکی بگه به تو چه ربطی داره) یه لباس نیمه پف پوشیدم و رفتم پایین از اونجایی که غروب بود داشتن شام اماده میکردن ملکه از شذت نگرانی حالش خیلی بد شده بود و سردرد داشت پادشاه تقریبا سه روز پیش به محل جنگ پیوست رفتن پایین″
+ندیمه وانگ؟
& بله بانوی من؟(تعظیم)
+پرنسس بورا کجاست؟
& توی حیاطن بانوی من
+ممنون
𝐏𝐚𝐫𝐭:²⁷
×ا.تتتتتتتت(نگران) دختره ی کله شق میدونی وقدر نگران شدممم بخاطر تو عه...
+عذر میخوام عزیزم
یون هو: بانوی من من برمیگردم
×چه اتفاقی افتاد یون هو اینجا چیکار میکنه؟
+(تعریف کرد)
×هه من میدونستم جونگ کوک درو روی اونجایی که خودش میره تنظیم نمیکنه
+هوففف من خنگ بودم
×ول کن، میشهههه برام شیرینی درست کنی؟(مظلومانه)
+خستم ولی باشه (خنده)
×ایولللل
....
(فلش بک به سمت کوک)
یون هو: سرورم بانو رو رسوندم(تعظیم)
- افرین!، قبیله گرگ ها عقب نشینی کردن اما بعید میدونم نقشه ایی نداشته باشن بنابراین باید یه نقشه برای پیروز شدنمون و دفاع انجام بدیم من برای شناخته نشدن باید به ببر تبدیل شم و از پشت حمله کنم
یون هو: اما سرورم خیلی خطر ناکه
•هی جونگ کوک حق با یون هوعه
-نمیشه تنها راه شکست دادنشون اینه!(کلافه و عصبی)
(¹هفته بعد)
+″ تقریبا یک هفته از رفتن شاهزاده و تهیونگ به جنگ میگذره امت خبری نشده راستش اگه بخاطر من شکست بخورن خیلی عذاب وجدان میگیرم (اخه یکی بگه به تو چه ربطی داره) یه لباس نیمه پف پوشیدم و رفتم پایین از اونجایی که غروب بود داشتن شام اماده میکردن ملکه از شذت نگرانی حالش خیلی بد شده بود و سردرد داشت پادشاه تقریبا سه روز پیش به محل جنگ پیوست رفتن پایین″
+ندیمه وانگ؟
& بله بانوی من؟(تعظیم)
+پرنسس بورا کجاست؟
& توی حیاطن بانوی من
+ممنون
۶۷۶
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.