𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:²⁶
+سرورم من...
-ا.ت اینجا خطرناکه! اینجا محل برگذاری جنگه من علاقه ایی به محافظت ازت ندارم اما وظیفمه وقتی از دنیات اوردمت اینجا باید مسئولیتت رو بپزیرم و تو داری کاری میکنی نتونم
+سرورم نمیشه برم گردونید؟
-نمیتونم
.....
-مهارت های رزمی بلدی؟ یا مثلا شمشیر بازی؟
+نه
- پس کاری نمیشه کرد فردا میمونی توی چادر و از جات تکون نمیخوری(سرد و کلافه)
+چشم
(صبح)
یون هو: سرورم حمله کردن(نفس نفس)
+چی!
- همینجا بمون تکوننخور فهمیدی؟(عصبی)
+بله (اروم)
+″ایشششش الان چیکار کنممم هوفففف باید به حرف بورا گوش میدادممم چقدر من خنگمم! چقدر سرو صدا میاد بزار برم بیرون رفتم بیرون و جلوم داشتن همو میکشتن خیلی خیلییی ترسناک بود که یون هو رو دیدم که دارن از پشت بهش حمله میکنن یه سنگ از کنارم برداشتم و زدن توی سر اون سرباز″
یون هو: بانوی من! مگه سرورم نگفت نیاید بیرون(نگران)
-ا.تتت(عصبی)یون هو برش گردون قصر
+اما شم....
-کافیه! یون هو ا.تو ببر(ورفت)
+اما!
یون هو: بانوی من لطفا عجله کنید اگر یک درصد از سربازای قببله مقابل بفهمن شما اینجایید قطعا میکشنتون
(سوار اسب شدن و راهی جنگل شدن یون هو اسب رو انقدر میدووند که ا.ت نزدیک بود بیوفته اما خودشو محکم گرفت بعد از نیم ساعت به قصر رسیدن مه با قیافه ی نگران ندیمه ها و بورا رو به رو شدن)
𝐏𝐚𝐫𝐭:²⁶
+سرورم من...
-ا.ت اینجا خطرناکه! اینجا محل برگذاری جنگه من علاقه ایی به محافظت ازت ندارم اما وظیفمه وقتی از دنیات اوردمت اینجا باید مسئولیتت رو بپزیرم و تو داری کاری میکنی نتونم
+سرورم نمیشه برم گردونید؟
-نمیتونم
.....
-مهارت های رزمی بلدی؟ یا مثلا شمشیر بازی؟
+نه
- پس کاری نمیشه کرد فردا میمونی توی چادر و از جات تکون نمیخوری(سرد و کلافه)
+چشم
(صبح)
یون هو: سرورم حمله کردن(نفس نفس)
+چی!
- همینجا بمون تکوننخور فهمیدی؟(عصبی)
+بله (اروم)
+″ایشششش الان چیکار کنممم هوفففف باید به حرف بورا گوش میدادممم چقدر من خنگمم! چقدر سرو صدا میاد بزار برم بیرون رفتم بیرون و جلوم داشتن همو میکشتن خیلی خیلییی ترسناک بود که یون هو رو دیدم که دارن از پشت بهش حمله میکنن یه سنگ از کنارم برداشتم و زدن توی سر اون سرباز″
یون هو: بانوی من! مگه سرورم نگفت نیاید بیرون(نگران)
-ا.تتت(عصبی)یون هو برش گردون قصر
+اما شم....
-کافیه! یون هو ا.تو ببر(ورفت)
+اما!
یون هو: بانوی من لطفا عجله کنید اگر یک درصد از سربازای قببله مقابل بفهمن شما اینجایید قطعا میکشنتون
(سوار اسب شدن و راهی جنگل شدن یون هو اسب رو انقدر میدووند که ا.ت نزدیک بود بیوفته اما خودشو محکم گرفت بعد از نیم ساعت به قصر رسیدن مه با قیافه ی نگران ندیمه ها و بورا رو به رو شدن)
۱.۱k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.