پارت Blood moon

پارت ۱۱۸ Blood moon



سوجین:اقاتونن


سوجین:چیه؟



کوک:...


سوجین:اومدیم دور دور


کوک:..


سوجین:اتفاقا خیلیم براش خوبه بهتر از اینه که بمونه تو خونه از تنهایی بپوسه


کوک:...

سوجین:خب بابا


کوک:...

سوجین:خداحافظ


سوجین هنوز قطع نکرده بود که یونا تقریبا با صدای بلندی گفت


یونا:راستی ا/ت...


با حرفش سریع انگشت اشارمو گذاشتم رو لبم


سوجین از توی اینه بهم نگاهی انداخت

کوک:...

سوجین:کی کی بود؟



کوک:...


سوجین:بچتون یه چند ماه زودتر به دنیا اومد ماشالله چه سریع حرف زدن یاد گرفت


کوک:...


سوجین:چرا هوار میکشی؟نه بابا...درست حرف بزن



کوک:...


سوجین:کر شدم صداتو بیار پایین


کوک:...


سوجین:باشه بابا الان میایم


بعدشم گوشیو قطع کرد


یونا:گند زدم؟


سوجین:بله عزیزم


بعدم رو کرد طرف من و گفت

سوجین:خیلی عصبی بود فکر کنم فهمید بزار زنگ بزنم به جیمین


سوجین:الو؟

جیمین:...

سوجین:فعلا ول کن..تو الان پیش جونگکوکی؟


جیمین:...

سوجین:اجونگکوک لان خونست؟


جیمین:...


سوجین:ببین سریع برو عمارت جونگکوک


جیمین:...


سوجین:بعدا واست توضیح میدم فقط سریع برو اونجا



یونا رو سر کوچشون پیاده کردیم


لحظه اخر نگاه نگران یونا رو روی خودم حس کردم


ا/ت:سوجین باید چکار کنم؟


دستمو گرفت و داد زد

سوجین:چرا اینقد سردی تو؟ببین اصلا به روی خودت نیار همشو انکار کن...اوکی؟
دیدگاه ها (۷)

@kim_park_fic باهم یه کانال ایتا زدیمخواستی جوین بدهhttps://...

پارت ۱۱۹ Blood moon دستمو گرفت و داد زد سوجین:چرا اینقده سرد...

پارت ۱۱۷ Blood moonا/ت:یوناااااااااابا صدام برگشت طرفم وقتی ...

پارت ۱۱۶ Blood moonنوک بینیش قرمز شده بود چشاشم به خاطر گریه...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط