سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part14
لیان:تقریبا یک هفته ای میشد که از دخترم خبر نداشتم.
تماس دیروزی که داشتیم بیشتر ترسونده بودتم..
جوسونگگگگ
جوسونگ:بله قربان
لیان:میریم عمارتشون.
جوسونگ:اما قربان این کار خیلی خطرناکه
لیان:میگی چیکار کنم ها؟
دختر نازنینم دستشونه بشینم اینجا فقط در و دیوار و نگاه کنم ها؟
جوسونگ:میفهمم قربان اما..
مطمعن باشین اونا فقط منتظر همینن
تا دوباره تحقیرتون کنن.
بهتره با نقشه بهتری پیش بریم
لیان:نمیفهمم تو کله تو چیه؟
اصلا فکر میکنی تو؟
برو بیرون فعلا.
جوسونگ:رفتم و درو بستم.
با نیشخند گوشی و برداشتم و به جیمین پیام دادم
قربان لیان میخواست بیاد عمارتتون
جیمین:وادف؟مگه اصلا بلده اینجارو؟
ببینم نگو که باهاش میخوای بیای اینجا؟
جوسونگ:نه قربان
فعلا که تونستم منصرفش کنم.
جیمین:باریکلا به کارت ادامه بده
هرکاری کرد بهم اطلاع میدی فهمیدی؟
جوسونگ:حتما قربان.
___
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part14
لیان:تقریبا یک هفته ای میشد که از دخترم خبر نداشتم.
تماس دیروزی که داشتیم بیشتر ترسونده بودتم..
جوسونگگگگ
جوسونگ:بله قربان
لیان:میریم عمارتشون.
جوسونگ:اما قربان این کار خیلی خطرناکه
لیان:میگی چیکار کنم ها؟
دختر نازنینم دستشونه بشینم اینجا فقط در و دیوار و نگاه کنم ها؟
جوسونگ:میفهمم قربان اما..
مطمعن باشین اونا فقط منتظر همینن
تا دوباره تحقیرتون کنن.
بهتره با نقشه بهتری پیش بریم
لیان:نمیفهمم تو کله تو چیه؟
اصلا فکر میکنی تو؟
برو بیرون فعلا.
جوسونگ:رفتم و درو بستم.
با نیشخند گوشی و برداشتم و به جیمین پیام دادم
قربان لیان میخواست بیاد عمارتتون
جیمین:وادف؟مگه اصلا بلده اینجارو؟
ببینم نگو که باهاش میخوای بیای اینجا؟
جوسونگ:نه قربان
فعلا که تونستم منصرفش کنم.
جیمین:باریکلا به کارت ادامه بده
هرکاری کرد بهم اطلاع میدی فهمیدی؟
جوسونگ:حتما قربان.
___
۴.۶k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.