فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت شصت و نه
∆ انگار خیلی دلت میخواد ببرمت اون اتاق
- باور کن فقط از سر کنجکاوی بود همین
∆ انتظار نداری که باور کنم؟
- ........
سرم رو انداختم پایین
میترسیدم
از اینکه یه حرفی بزنم که باعث کشتنم بشه
∆ دوباره لال شدی؟
- ........
رفتم روی تخت و به تاج تخت تکیه داد
بهم اشاره کرد که برم پیشش
اولش خواستم خودم رو بزنم به موش مردگی ولی مگه ول کن بود؟
∆ بیا اینجا
رفتم سمتش همین که نزدیکش شدم دستم رو گرفت و من رو نشوند روی پاش
∆ ازم فرار نکن کوچولو
چون اول تا اخر جات همینجاس
- .........
∆ چرا هیچی نمیگی؟
- چی بگم؟(بغض)
∆ یکبار دیگه بزنی زیر گریه باور کن کاری میکنم که نباید بکنم
- ببخشید
تهیونگ ویو
داخل بغلم عین چی میلرزید
مهم نیست
باید یاد بگیره که چطور بهم احترام بزاره
باید اون رو طوری تربیت کنم که برای همیشه رام بشه
ولی مگه لباش میذاشت؟
اون لبای کوچولوش داشت میلرزید و قلب منم همراه باهاش میلرزید(داش مگه تو قلب داری؟)
اروم بهش نزدیک شدم
ولی خودش رو کشید عقب
با دستم ضربه ای به شکمش وارد کردم که صورتش از شدت درد جمع شد(بعد میگه من قلب دارم)
∆ دفعه ی اخرت باشه که مقاومت میکنی
- چ .چش .چشم
∆ خوبه حالا هم برو طبقه ی پایین تا شام بخوریم
- باشه
داخل کوچه و خیابان های کره پوستر هایی از چهره ی کیم ا/ت به در و دیوار چسبیده شده بود
تقریبا کل پلیس های کره و مامور های مخفی در جست و جوی دختری به نام ا/ت بودن
همه به یک شخص شک داشتن
کیم تهیونگ
اما مگر می تونستن جای تهیونگ رو پیدا کنن؟
همه ی دوست و آشناها نگران بودن
مخصوصا یونگی
چون اون به برادرش قول داده بود که از زنش محافظت میکنه اما حالا معلوم نیست اصلا
ا/ت زنده هست یا نه؟
پارت شصت و نه
∆ انگار خیلی دلت میخواد ببرمت اون اتاق
- باور کن فقط از سر کنجکاوی بود همین
∆ انتظار نداری که باور کنم؟
- ........
سرم رو انداختم پایین
میترسیدم
از اینکه یه حرفی بزنم که باعث کشتنم بشه
∆ دوباره لال شدی؟
- ........
رفتم روی تخت و به تاج تخت تکیه داد
بهم اشاره کرد که برم پیشش
اولش خواستم خودم رو بزنم به موش مردگی ولی مگه ول کن بود؟
∆ بیا اینجا
رفتم سمتش همین که نزدیکش شدم دستم رو گرفت و من رو نشوند روی پاش
∆ ازم فرار نکن کوچولو
چون اول تا اخر جات همینجاس
- .........
∆ چرا هیچی نمیگی؟
- چی بگم؟(بغض)
∆ یکبار دیگه بزنی زیر گریه باور کن کاری میکنم که نباید بکنم
- ببخشید
تهیونگ ویو
داخل بغلم عین چی میلرزید
مهم نیست
باید یاد بگیره که چطور بهم احترام بزاره
باید اون رو طوری تربیت کنم که برای همیشه رام بشه
ولی مگه لباش میذاشت؟
اون لبای کوچولوش داشت میلرزید و قلب منم همراه باهاش میلرزید(داش مگه تو قلب داری؟)
اروم بهش نزدیک شدم
ولی خودش رو کشید عقب
با دستم ضربه ای به شکمش وارد کردم که صورتش از شدت درد جمع شد(بعد میگه من قلب دارم)
∆ دفعه ی اخرت باشه که مقاومت میکنی
- چ .چش .چشم
∆ خوبه حالا هم برو طبقه ی پایین تا شام بخوریم
- باشه
داخل کوچه و خیابان های کره پوستر هایی از چهره ی کیم ا/ت به در و دیوار چسبیده شده بود
تقریبا کل پلیس های کره و مامور های مخفی در جست و جوی دختری به نام ا/ت بودن
همه به یک شخص شک داشتن
کیم تهیونگ
اما مگر می تونستن جای تهیونگ رو پیدا کنن؟
همه ی دوست و آشناها نگران بودن
مخصوصا یونگی
چون اون به برادرش قول داده بود که از زنش محافظت میکنه اما حالا معلوم نیست اصلا
ا/ت زنده هست یا نه؟
۲.۸k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.