هفت آسمون😍
#هفت_آسمون😍
#پارت_19💕
ارسلان💜
شیطونیم گل کرده بود میخاستم ببینم واقعا دوسم داره یا ن
یه ربات رو سیو کردم 💕زندگیم💕
و تنظیم ش کردم رو دو دییقه دیگه
بعد دو دیقه زنگ خورد گوشیم روی زمین بود و دیانا هم بهش دید داشت
وقتی زنگ خورد لبخند دیانا محو شد
گوشی رو برداشتم
_ الو سلام عزیزم خوبی
..........................
دیانا🤍
گوشی ارسلان زنگ خورد نوشته بود
💕زندگیم💕 یه لحظه انگار قلبم نمیزد بغض گلومو گرفت جواب داد:
الو سلام عزیزم......... قربونت برم تو چطوری..... فدا بشم
ناخودآگاه اشکم اومد بلند شدم و با گریه گفتم
_ خیلی کثافت وقیحی من میرم تو هم با زندگیت خوش باش دیگه هم به من فک نکن خیلی بدی به من میگی دوست دارم بعد....... واقعا..... و.... واقعا..... برات متاسفم..... خیلی خیلی عوضی هستی
دیگه به من فک نکن خیلییییییی بد......
داشتم تند تند پیشت سر هم فحش میدادم چون واقعا توقع نداشتم از کارش
اصلا نمیفهمیدم دارم چی میگم
که بلند شد و لباشو گذاشت رو لبام
با این کارش حرفم نصفه موند
نمیتونستم کاری کنم با دستاش دستامو گرفته بود و با پاهاش پاهامو
داشت لب میرفتم با شدت مک میزد
منم فقط اشک میریختم ولی نمیخواستم همراهیش کنم
ولی بعد چند دیقه منم همراهیش کردم
خیلی حس خوبی بود کاشت زمان وایمیساد
دستشو دور کمرم حلقه کرد و منم دستمو در گردنش حلقه کردم
بعد تقریبا 30 مین ازم جدا شد و گفت:
+ من کثافت وقیحم......من عوضیم... ها؟؟
سرمو انداختم پایین و بعد دو سه ثانیه آوردم بالا
و با چشام اشاره به گوشی ارسلان که رو زمین بود کردم و گفتم
_ این کی بود
+ هیشکی
دستمو کوبیدم به سینش
_ دروغ نگووووووو
+ دیانا به خدا هیشکی ربات بود گذاشته بودم رو تایم و سیوش کردم زندگیم ببینم چیکار میکنی.... فقط همین
_ راس میگی
+ آره عزیزم برای چی باید به عشقم دروغ بگم
به هم خیره شده بودیم که گفت
+ دیا
_ هوم
+ دیا
_ هوم
+ دیا
_ بلهههه
+ دیانااا
فهمیدم چی میخاد
_ جونم عشقم
+ اهااا حالا شد.... چقد دوسم داری؟
_ خیلی ژیادددد... تو چگد؟ (بچگونه)
+ ژیاااااد(بچگونه)
که دوتامون زدیم زیر خنده لپ ارسلان رو بوس گردم و گفتم
_ ببخشید سرت داد زدم... ببخشید بت گفتم.... عوضی وقیح🥺
+ فدا سرت.... خب حق داشتی منم یکی که عشقمه باهام اینکار میکردم همین کارو باهاش میکردم
_ بلیم؟
+ بیلیممممم
رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ارسلان ساعت نزدیک شیش شیش و نیم بود رسیدیم من خیلی خوابم میومد خودمو زدم به خواب ببینم چیکا میکنه پیاده شد اومد سمت من در ماشینو باز کرد و منو بغل کرد و برد تو درو باز کرد و منو گذاشت تو تختم و خوابوند منو و پتو رو کشید روم و شالمو از سرم برداشت یه بوسه رو پیشونیم زد و رفت بعد تو اتاقش
#پارت_19💕
ارسلان💜
شیطونیم گل کرده بود میخاستم ببینم واقعا دوسم داره یا ن
یه ربات رو سیو کردم 💕زندگیم💕
و تنظیم ش کردم رو دو دییقه دیگه
بعد دو دیقه زنگ خورد گوشیم روی زمین بود و دیانا هم بهش دید داشت
وقتی زنگ خورد لبخند دیانا محو شد
گوشی رو برداشتم
_ الو سلام عزیزم خوبی
..........................
دیانا🤍
گوشی ارسلان زنگ خورد نوشته بود
💕زندگیم💕 یه لحظه انگار قلبم نمیزد بغض گلومو گرفت جواب داد:
الو سلام عزیزم......... قربونت برم تو چطوری..... فدا بشم
ناخودآگاه اشکم اومد بلند شدم و با گریه گفتم
_ خیلی کثافت وقیحی من میرم تو هم با زندگیت خوش باش دیگه هم به من فک نکن خیلی بدی به من میگی دوست دارم بعد....... واقعا..... و.... واقعا..... برات متاسفم..... خیلی خیلی عوضی هستی
دیگه به من فک نکن خیلییییییی بد......
داشتم تند تند پیشت سر هم فحش میدادم چون واقعا توقع نداشتم از کارش
اصلا نمیفهمیدم دارم چی میگم
که بلند شد و لباشو گذاشت رو لبام
با این کارش حرفم نصفه موند
نمیتونستم کاری کنم با دستاش دستامو گرفته بود و با پاهاش پاهامو
داشت لب میرفتم با شدت مک میزد
منم فقط اشک میریختم ولی نمیخواستم همراهیش کنم
ولی بعد چند دیقه منم همراهیش کردم
خیلی حس خوبی بود کاشت زمان وایمیساد
دستشو دور کمرم حلقه کرد و منم دستمو در گردنش حلقه کردم
بعد تقریبا 30 مین ازم جدا شد و گفت:
+ من کثافت وقیحم......من عوضیم... ها؟؟
سرمو انداختم پایین و بعد دو سه ثانیه آوردم بالا
و با چشام اشاره به گوشی ارسلان که رو زمین بود کردم و گفتم
_ این کی بود
+ هیشکی
دستمو کوبیدم به سینش
_ دروغ نگووووووو
+ دیانا به خدا هیشکی ربات بود گذاشته بودم رو تایم و سیوش کردم زندگیم ببینم چیکار میکنی.... فقط همین
_ راس میگی
+ آره عزیزم برای چی باید به عشقم دروغ بگم
به هم خیره شده بودیم که گفت
+ دیا
_ هوم
+ دیا
_ هوم
+ دیا
_ بلهههه
+ دیانااا
فهمیدم چی میخاد
_ جونم عشقم
+ اهااا حالا شد.... چقد دوسم داری؟
_ خیلی ژیادددد... تو چگد؟ (بچگونه)
+ ژیاااااد(بچگونه)
که دوتامون زدیم زیر خنده لپ ارسلان رو بوس گردم و گفتم
_ ببخشید سرت داد زدم... ببخشید بت گفتم.... عوضی وقیح🥺
+ فدا سرت.... خب حق داشتی منم یکی که عشقمه باهام اینکار میکردم همین کارو باهاش میکردم
_ بلیم؟
+ بیلیممممم
رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت خونه ارسلان ساعت نزدیک شیش شیش و نیم بود رسیدیم من خیلی خوابم میومد خودمو زدم به خواب ببینم چیکا میکنه پیاده شد اومد سمت من در ماشینو باز کرد و منو بغل کرد و برد تو درو باز کرد و منو گذاشت تو تختم و خوابوند منو و پتو رو کشید روم و شالمو از سرم برداشت یه بوسه رو پیشونیم زد و رفت بعد تو اتاقش
۲۸.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.