the building infogyg پارت14
#the_building_infogyg #پارت14
آچا
کوک:خوب فردایی اون روز وارد اون خونه شدم مادرتو دیدم داشت باچاقویی عتیقش ور میرفت اومدم برم سمت اتاق که فهمید به سمتم حمله کرد بعد از یه جدال طولانی بین منومادر آچا اونو باهمین چاقو کشتم از خونه زدم بیرون که فهمیدم گردنبدی که مشخص میکرد کدومتونین شکسته
اومدم دنبال تو فهمیدم مادرت زنده اس وقطعا منم نمیتونستم اجازه بدم نجاتش بدی برای همین بی هوشت کردم و یه دختر رو هیپنوتیزم کردم بگه تا بااون بیرون بودی و الان هم میخوام ببرمتون دنیایی دیگه الآن هاست که باز بشه
من:انتقام میگیرم قسم توروتوهمین قلعه مه گرفته دفنت میکنم
کوک:خوب دیگه بسه وقتشه بخوابین
یهو همه چی تیره تار شدچشمامو بازکردم من کجام اینجا کجاس این لباسایی چندش چیه ایش
من:رکسانا وسوک ومی.هی ومی یونگ
ببینم کسی اون بیرون هس هویی خری گاوی اون بیرون هس
یهو آدمهایی با شنل اومدن جلو
من:من کجام شما کی هستین
دور وبرم نگاه کردم هان! اینا چرا هنوز بیهوشن
*ولم کنین می یونگ وسوک بیاین نجاتم بدین آچا
من:می.هی می.هی بزارین برم
اومدن سمتم بزور یک لقد زدم جایی حساسشون شروع کردم به دویدن
به سمتی که می.هی صداش میومد رفتم که یهو از پشت دستامو گرفتن
کوک:پوف عرضه ندارین از یه آدمیزاد مراقبت کنین چیش
من:بگو ببینم مارو آوردی کجا ؟
کوک:محل پادشاهی خوناشاماوگرگینه هاواینجامیشه گفت محل مزایده شما ها چندنفر دیگه اس
من:چی؟؟ولم کن ببینم ببین من خاصم بزار دوستام برن التماست میکنم
کوک:شرمنده اما نگران نباش جایی نمیفرستمت که بهت بد بگذره!
برم گردوندن تو اتاق با سوک کنار هم بودیم سوک وقتی توشوک بود کز میکرد
من:سوک رکسانا کوش واستا می یونگ کوشش سوککک
سوک:من خیلی بی عقلم من خیلی احمق بودم
من:سوک توروخدا وقت کز کردن نیس لطفاا
اومدن داخل به گردنم یه گردنبد فلزی انداختن و دستامو بستن تقلا میکردم وسوک اما همونطوری بودش وارد سالن شدم خودمو به سمت مخالف میکشیدم بزور نگهم داشته بودن دونفرشون محکم نگه داشته بودنم
*خوب وقتش رسید به دونفراخر
پس بقیه رو فروختن
*نفر اول دختری20ساله ای که موهایی شرابی داره قیمت پایه10میلیارد
من:سوک خواهش میکنم به خودت بیا
هرکدوم یه قیمتی میدادن تا رسیدن به 28میلیارد فروخته شدش
رسید به من چنان خودمو میکوبیدم به در ودیوار
*خوب نفر آخر دختری20ساله باچشمان وحشی دورنگ آبی و خاکستری قیمت پایه10میلیارد
من:من فروشی.نیستم من مال خودم ولم.کنین بابا بزارین برم
پسری با چشمایی مشکی تقریبا
پسره:30میلیارد
*فروخته شد
بردنم سمت پسره زنجیر فلزی رو.دادن دستش
پسره:محافظ بگیرینش بیارینش توماشین
من:نمیتونی منو نگه داری
آچا
کوک:خوب فردایی اون روز وارد اون خونه شدم مادرتو دیدم داشت باچاقویی عتیقش ور میرفت اومدم برم سمت اتاق که فهمید به سمتم حمله کرد بعد از یه جدال طولانی بین منومادر آچا اونو باهمین چاقو کشتم از خونه زدم بیرون که فهمیدم گردنبدی که مشخص میکرد کدومتونین شکسته
اومدم دنبال تو فهمیدم مادرت زنده اس وقطعا منم نمیتونستم اجازه بدم نجاتش بدی برای همین بی هوشت کردم و یه دختر رو هیپنوتیزم کردم بگه تا بااون بیرون بودی و الان هم میخوام ببرمتون دنیایی دیگه الآن هاست که باز بشه
من:انتقام میگیرم قسم توروتوهمین قلعه مه گرفته دفنت میکنم
کوک:خوب دیگه بسه وقتشه بخوابین
یهو همه چی تیره تار شدچشمامو بازکردم من کجام اینجا کجاس این لباسایی چندش چیه ایش
من:رکسانا وسوک ومی.هی ومی یونگ
ببینم کسی اون بیرون هس هویی خری گاوی اون بیرون هس
یهو آدمهایی با شنل اومدن جلو
من:من کجام شما کی هستین
دور وبرم نگاه کردم هان! اینا چرا هنوز بیهوشن
*ولم کنین می یونگ وسوک بیاین نجاتم بدین آچا
من:می.هی می.هی بزارین برم
اومدن سمتم بزور یک لقد زدم جایی حساسشون شروع کردم به دویدن
به سمتی که می.هی صداش میومد رفتم که یهو از پشت دستامو گرفتن
کوک:پوف عرضه ندارین از یه آدمیزاد مراقبت کنین چیش
من:بگو ببینم مارو آوردی کجا ؟
کوک:محل پادشاهی خوناشاماوگرگینه هاواینجامیشه گفت محل مزایده شما ها چندنفر دیگه اس
من:چی؟؟ولم کن ببینم ببین من خاصم بزار دوستام برن التماست میکنم
کوک:شرمنده اما نگران نباش جایی نمیفرستمت که بهت بد بگذره!
برم گردوندن تو اتاق با سوک کنار هم بودیم سوک وقتی توشوک بود کز میکرد
من:سوک رکسانا کوش واستا می یونگ کوشش سوککک
سوک:من خیلی بی عقلم من خیلی احمق بودم
من:سوک توروخدا وقت کز کردن نیس لطفاا
اومدن داخل به گردنم یه گردنبد فلزی انداختن و دستامو بستن تقلا میکردم وسوک اما همونطوری بودش وارد سالن شدم خودمو به سمت مخالف میکشیدم بزور نگهم داشته بودن دونفرشون محکم نگه داشته بودنم
*خوب وقتش رسید به دونفراخر
پس بقیه رو فروختن
*نفر اول دختری20ساله ای که موهایی شرابی داره قیمت پایه10میلیارد
من:سوک خواهش میکنم به خودت بیا
هرکدوم یه قیمتی میدادن تا رسیدن به 28میلیارد فروخته شدش
رسید به من چنان خودمو میکوبیدم به در ودیوار
*خوب نفر آخر دختری20ساله باچشمان وحشی دورنگ آبی و خاکستری قیمت پایه10میلیارد
من:من فروشی.نیستم من مال خودم ولم.کنین بابا بزارین برم
پسری با چشمایی مشکی تقریبا
پسره:30میلیارد
*فروخته شد
بردنم سمت پسره زنجیر فلزی رو.دادن دستش
پسره:محافظ بگیرینش بیارینش توماشین
من:نمیتونی منو نگه داری
۴.۷k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.