Season Nightmare of Love

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 115



پزشک: یعنی بانو باردار نیستن
جیمین: یعنی بچه ای ندارن؟
پزشک: خیر سرورم بانو هنوز دختر هستن چطور یه دختر میتونه باردار باشه
با هر کلمه از حرف های پزشک انگار روی سر جیمین و یونگی آب سرد میریختن و هر لحظه حالشون بد تر میشه جیمین با حالت گرفته ادامه دارد
جیمین: کی...بهوش میان؟
پزشک: نمیدونم چطور بهتون بگم ولی متاسفم ممکنه دیگه هیچ وقت به هوش نیان
یونگی: چی میگی؟ تو باید نجاتش بدی هر طوری که شده
جیمین: باید نجاتش بدی وگرنه خودت کشته میشی
پزشک: سرورم...من تمام تلاشم رو میکنم...ولی خود بانو انتخواب میکنن که زنده بمونن یا نه...
جیمین: یعنی چی؟ یعنی اگه نخواد زنده بمونه میمیره
پزشک: بله سرورم همه چیز دست خودشونه
یونگی: وای وای وای وای
جیمین:بدبخت شدیم
پزشک از اتاق خارج شد جیمین دوباره وارد اتاق شد و کنار ملکش نشست سرش رو روی سینش گذاشت تا مطمئن باشه ملکش فکر بدی به سرش نزده باشه و با شنیدن صدای قلبش نفس آسوده ای کشید
جیمین: ملکه خوشگل من...فدات شم....زندگیم....همه کسم...میدونی من بدون تو میمیرم...منو ببخش من اشتباه کردم من نباید اون کارو با تو میکردم...دورت بگردم حق داری نبخشی فقط بیدار شو تلافی کاران رو سرم در بیار...فقط بیدار شو بعدش هیچی تو بگی...اگه بگی بمیر میمیرم اگه بگی برو میرم اگه بگی بمون میمونم...خر کاری بگی انجام میدم...مگه اذیتت نکردم پس بیدار شو و تلافیش رو سرم در بیار...پاشو دیگه
جیمین انقدر باسویون حرف زد که خوابش برد....
یک هفته گذشته ولی سویون هنوز بیدار نه انگار دختر قصه ی ما قصد نداره جیمین رو ببخشه و انگار توی دو راهی گیر کرده نه میتونه ببخشه و زنده برگرده نه میتونه نبخشه و بمیره...



....
ادامه دارد....