ری: میخوای دوباره بهت اعتراف کنم اوکی ولی اگه جوابت مثبت
ری: میخوای دوباره بهت اعتراف کنم اوکی ولی اگه جوابت مثبت
جسیکا:خب راستش میخواستم بگم اره..م.. من جوابم مثبت
ری: واقعا...... وایسا یعنی تو الان اینجا اتفاقی منو ندیدی بلکه خودت اومدی؟
جسیکا: خب ما باهم برانامه ریزی کردیم یعنی بله با امیلی هماهنگ کردیم که تورو بیاریم اینجا ...... چیزه... نظر.. نظرت چیه باهام قرار میزاری
ری: اینو من باید ازت بپرسم...... دوشیزه جسیکا ویلیامز مایلید باهام قرار بزارید
جسیکا: بله با کمال میل
یدفعه هردومون زدیم زیر خنده
گارسون: بفرماید سفارشتون امادست
ری: ممنون
بعد از خوردن قهوه حساب کردمو از کافه اومدیم بیرون از دخترا بخواطر این اتفاق خیلی ممنون بودم در حال قدم زدن بودیم که جنیور زنگ زد برداشتم
جنیور: الو
ری: سلام
جنیور: علیک سوزومه پیشته
ری: نه یه ساعت پیش برگشت
جنیور: اوم حتما رفته پیش دخترا
ری: من بهشون زنگ میزنم
جنیور: اوکی منو بی خبر نزار
ری: بای(قط کرد)
زنگ زدم امیلی
امیلی: الو
ری: سلام
امیلی: از هدیمون چخبر
ری: خبر از رفع سینگلی......... اوه راستی سوزی پیش شماست
امیلی: نه باید پیش تو باشه که ببینه چیکار میکنین بعد از این که اوکی شدین باید میومد هنوز نیومده
ری: لیلی هم پیشته
امیلی: اره........ ری چیزی شده
ری: داشتیم میرفتیم سمت کافه سوزومه بعد دیدن یه چیزی شکه شدو یه دفعه رنگش پرید بعد از دیدن جسیکا فک کردم جزو نقشتون بوده ولی فک کنم اتفاقی براش افتاده
امیلی: الان کجایی من سری میام اونجا
ری: من جسیکارو میرسونمو راه های خونه تا کافه رو نگاه میکنم تو از کافه های اون محله پُرس وجو کن به لیلی هم بگو هرجایی که ممکنه باشه رو بگرد جز خونشون نمیخوام خوانوادش نگران شه
امیلی: اوکی من تا ده مین دیگه اونجام
ری: باش خدافظ
زنگ زدم جنیور
جسیکا:خب راستش میخواستم بگم اره..م.. من جوابم مثبت
ری: واقعا...... وایسا یعنی تو الان اینجا اتفاقی منو ندیدی بلکه خودت اومدی؟
جسیکا: خب ما باهم برانامه ریزی کردیم یعنی بله با امیلی هماهنگ کردیم که تورو بیاریم اینجا ...... چیزه... نظر.. نظرت چیه باهام قرار میزاری
ری: اینو من باید ازت بپرسم...... دوشیزه جسیکا ویلیامز مایلید باهام قرار بزارید
جسیکا: بله با کمال میل
یدفعه هردومون زدیم زیر خنده
گارسون: بفرماید سفارشتون امادست
ری: ممنون
بعد از خوردن قهوه حساب کردمو از کافه اومدیم بیرون از دخترا بخواطر این اتفاق خیلی ممنون بودم در حال قدم زدن بودیم که جنیور زنگ زد برداشتم
جنیور: الو
ری: سلام
جنیور: علیک سوزومه پیشته
ری: نه یه ساعت پیش برگشت
جنیور: اوم حتما رفته پیش دخترا
ری: من بهشون زنگ میزنم
جنیور: اوکی منو بی خبر نزار
ری: بای(قط کرد)
زنگ زدم امیلی
امیلی: الو
ری: سلام
امیلی: از هدیمون چخبر
ری: خبر از رفع سینگلی......... اوه راستی سوزی پیش شماست
امیلی: نه باید پیش تو باشه که ببینه چیکار میکنین بعد از این که اوکی شدین باید میومد هنوز نیومده
ری: لیلی هم پیشته
امیلی: اره........ ری چیزی شده
ری: داشتیم میرفتیم سمت کافه سوزومه بعد دیدن یه چیزی شکه شدو یه دفعه رنگش پرید بعد از دیدن جسیکا فک کردم جزو نقشتون بوده ولی فک کنم اتفاقی براش افتاده
امیلی: الان کجایی من سری میام اونجا
ری: من جسیکارو میرسونمو راه های خونه تا کافه رو نگاه میکنم تو از کافه های اون محله پُرس وجو کن به لیلی هم بگو هرجایی که ممکنه باشه رو بگرد جز خونشون نمیخوام خوانوادش نگران شه
امیلی: اوکی من تا ده مین دیگه اونجام
ری: باش خدافظ
زنگ زدم جنیور
۱.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.