پارت42
#پارت42
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ ناهار ماهی داریم؟
+ نمیبینی مگه؟!
_ میشه بگید برای من یه تخم مرغ سرخ کنن؟ به ماهی حساسیت دارم
کمی برای خودم برنج کشیدم و تیکه ای ماهی برداشتم ، با کنایه گفتم:
+ مگه تاحالا خوردی؟!
_ بعله ، حساسیت دارم حالم بدمیشه
+ نترس بخور ، لابد از این ماهی آشغالی ها خورده بودی ، این ماهی سفید تازه ی تازه اس
_ ممنون ولی من همون تخم مرغو بخورم بهتره
محکم کوبیدم روی میز و گفتم:
+ حرف نباشه دیگه . غذاتو بخور
اخمی کردم و مشغول خوردن شدم ، چند قاشقی خوردم و سرمو بلند کردم تا ببینم داره میخوره یا نه!!
مضطرب زل زده بود بهم و در حال جوییدن پوست لبش بود ، لبمو با دستمال پاک کردم و از جام بلند شدم
میزو دور زدم و بالا سرش ایستادم ، تیکه ای از ماهیو برداشتم و به زور چپوندم تو دهنش
+ آفرین بخور ، بخور ببینم دختر خوب
تیکه ی دیگه ای از ماهیو برداشتم و بردم جلوی دندونای کیلید شده اش ، سرشو به چپ و راست حرکت میداد و تو نگاهش یه التماس خاصی بود
دهنشو به زور باز کردم و ماهیو انداختم توش و مجبورش کردم تا قورتش بده
به سرفه افتاده بود و صورتش قرمز شده بود
دستشو روی گلوش گذاشت و انگار نمیتونست خوب نفس بکشه
دست پاچه لیوان آبی براش ریختم و به خوردش دادم ، به زور یکم آب خورد و انگاری نفسش اومده بود بالا
بریده بریده نفس میکشید و تو همین چند دقیقه تمام صورتش کهیر زده بود
_ دارم.....خفه.....میشم......
سرمو زیر دستش گذاشتم و کشیدمش تو بغلم ؛ باید بهش نفس مصنوعی میدادم ، به سمتش خم شدم و ....
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
_ ناهار ماهی داریم؟
+ نمیبینی مگه؟!
_ میشه بگید برای من یه تخم مرغ سرخ کنن؟ به ماهی حساسیت دارم
کمی برای خودم برنج کشیدم و تیکه ای ماهی برداشتم ، با کنایه گفتم:
+ مگه تاحالا خوردی؟!
_ بعله ، حساسیت دارم حالم بدمیشه
+ نترس بخور ، لابد از این ماهی آشغالی ها خورده بودی ، این ماهی سفید تازه ی تازه اس
_ ممنون ولی من همون تخم مرغو بخورم بهتره
محکم کوبیدم روی میز و گفتم:
+ حرف نباشه دیگه . غذاتو بخور
اخمی کردم و مشغول خوردن شدم ، چند قاشقی خوردم و سرمو بلند کردم تا ببینم داره میخوره یا نه!!
مضطرب زل زده بود بهم و در حال جوییدن پوست لبش بود ، لبمو با دستمال پاک کردم و از جام بلند شدم
میزو دور زدم و بالا سرش ایستادم ، تیکه ای از ماهیو برداشتم و به زور چپوندم تو دهنش
+ آفرین بخور ، بخور ببینم دختر خوب
تیکه ی دیگه ای از ماهیو برداشتم و بردم جلوی دندونای کیلید شده اش ، سرشو به چپ و راست حرکت میداد و تو نگاهش یه التماس خاصی بود
دهنشو به زور باز کردم و ماهیو انداختم توش و مجبورش کردم تا قورتش بده
به سرفه افتاده بود و صورتش قرمز شده بود
دستشو روی گلوش گذاشت و انگار نمیتونست خوب نفس بکشه
دست پاچه لیوان آبی براش ریختم و به خوردش دادم ، به زور یکم آب خورد و انگاری نفسش اومده بود بالا
بریده بریده نفس میکشید و تو همین چند دقیقه تمام صورتش کهیر زده بود
_ دارم.....خفه.....میشم......
سرمو زیر دستش گذاشتم و کشیدمش تو بغلم ؛ باید بهش نفس مصنوعی میدادم ، به سمتش خم شدم و ....
۲۶۰
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.