?this or that
This or that?
Part¹⁶
ات کمکم چشماش رو باز کرد و اولین کسی که دید تهیونگ بود اصلا اهمیت نداد که چقدر ازش دلخوره فقط به تهیونگ اشاره کرد تا بره پیشش تهیونگ هم با لبخند همیشگیش به سمت ات رفت و ات هم اونو بقل کرد
توی بقل هم بودن که صدای یونا دراومد
یونا:ببینم مگه من به تو نگفتم نزدیکش نشو الان توی بقلش میکرد میکنی؟
ات:کوتاه بیا من تقریبا بخشیدمش
یونا:ربطی نداره ببینم اون حال تورو دید اینکه چجوری ۴ ماه افسردگی داشتی؟نه ندید الانم نباید شادیتو ببینه
ات:ولی
یونا:ات جونم من هنوز نبخشیدمش اون نمیدونه بعد از اینکه ترکت کرد چه بلایی سرت اومد
ته:یونا خواهش میکنم اون منو بخشیده
یونا:بس کنید با جفتتونم تهیونگ تا حراست نیاوردم گمشوربیرون
ته:ولی آخه
یونا:تهیونگ گمشو بیرون فقط ،مشورت اگر همینجوری پافشاری کنی تا ابد نمیزارم ات بیوفته دستت
رعد از این حرف یونا ته بیرون رفت و به جان دستیارش گفت که یونا رو بدزده
حالا که با حرف حساب ات و بهش نمیداد مجبور بود از زورش استفاده کنه
جان:قربان مطمئنین؟اینطوری ات ناراحت نمیشه؟
ته:برام اهمیتی نداره اونا باید به حرف من گوش بدن
چند دقیقه بعد جان به تهیونگ اطلاع داد که یونا توی زیرزمینه
ته:به به یونا خانم حال شما؟
یونا:عوضی گستاخ ولم کن برم باید الان پیش ات باشم اون نگرانم
ته:استاپ
تهیونگ گوشیشو درمیاره و به ات زنگ میزه
دینگ
دینگ
ات:بله؟
ته:ات شی خواستم بگم یونا پیش منه نگران نباش
ات:چی چر...
ته:بیا اینم از این حالا بیا مثل دو تا آدم با هم صحبت کنیم تو چرا راضی نمیشی؟
یونا:راضی چی نمیشم؟
ته:اینکه ات پیش من باشه
یونا:بهتره یه نگاه به پذشتت بندازی
ته:منظورتو متوجه نمیشم
یونا:تو خیلی عوضی ای
ته:این طرز برخورد با من نیست حالا هم میرم یکم به کارای بدت فکر کن و وقتی برگشتم میتونس تزم عذرخواهی کنی(با پوزخند)
یونا:ای عوضی
ات به سرعت از تخت بیمارستان پایین اومد و به
رستار گقت که میخواد بره قدم بزنه و بدو بدو به سمت خونش رفت مطمئنا هرکی اونو میدید فکر میکرد از تيمارستان فرار کرده پس لباساشو عوض کرد و به سمت عمارتی که قبلا با تهیونگ زندگی میکرد رفت...
☆۱ ساعت بعد عمارت تهیونگ☆
ته:ببینم آدم شدی؟اگه شدی بهت اجازه می م ازم عذرخواهی کنی بابت رفتارت و طرز حرف زدنت
یونا:من هیچوقت از توی عوضی عذرخواهی نمیکنم
ته:مثل اینکه باید از یه راه دیگه وارد عمل بشم
و تهیونگ به سمت کمد کنار اتاق رفت...
سلاممم چطورین
ببینم ویس،ون برای شما هم این با، داره؟من به زور تونستم وارد بشم حالا فعلا با این خوش باشید نظری چیزی داشتید هم تو کامنتا یا درون نره بوسسس
Part¹⁶
ات کمکم چشماش رو باز کرد و اولین کسی که دید تهیونگ بود اصلا اهمیت نداد که چقدر ازش دلخوره فقط به تهیونگ اشاره کرد تا بره پیشش تهیونگ هم با لبخند همیشگیش به سمت ات رفت و ات هم اونو بقل کرد
توی بقل هم بودن که صدای یونا دراومد
یونا:ببینم مگه من به تو نگفتم نزدیکش نشو الان توی بقلش میکرد میکنی؟
ات:کوتاه بیا من تقریبا بخشیدمش
یونا:ربطی نداره ببینم اون حال تورو دید اینکه چجوری ۴ ماه افسردگی داشتی؟نه ندید الانم نباید شادیتو ببینه
ات:ولی
یونا:ات جونم من هنوز نبخشیدمش اون نمیدونه بعد از اینکه ترکت کرد چه بلایی سرت اومد
ته:یونا خواهش میکنم اون منو بخشیده
یونا:بس کنید با جفتتونم تهیونگ تا حراست نیاوردم گمشوربیرون
ته:ولی آخه
یونا:تهیونگ گمشو بیرون فقط ،مشورت اگر همینجوری پافشاری کنی تا ابد نمیزارم ات بیوفته دستت
رعد از این حرف یونا ته بیرون رفت و به جان دستیارش گفت که یونا رو بدزده
حالا که با حرف حساب ات و بهش نمیداد مجبور بود از زورش استفاده کنه
جان:قربان مطمئنین؟اینطوری ات ناراحت نمیشه؟
ته:برام اهمیتی نداره اونا باید به حرف من گوش بدن
چند دقیقه بعد جان به تهیونگ اطلاع داد که یونا توی زیرزمینه
ته:به به یونا خانم حال شما؟
یونا:عوضی گستاخ ولم کن برم باید الان پیش ات باشم اون نگرانم
ته:استاپ
تهیونگ گوشیشو درمیاره و به ات زنگ میزه
دینگ
دینگ
ات:بله؟
ته:ات شی خواستم بگم یونا پیش منه نگران نباش
ات:چی چر...
ته:بیا اینم از این حالا بیا مثل دو تا آدم با هم صحبت کنیم تو چرا راضی نمیشی؟
یونا:راضی چی نمیشم؟
ته:اینکه ات پیش من باشه
یونا:بهتره یه نگاه به پذشتت بندازی
ته:منظورتو متوجه نمیشم
یونا:تو خیلی عوضی ای
ته:این طرز برخورد با من نیست حالا هم میرم یکم به کارای بدت فکر کن و وقتی برگشتم میتونس تزم عذرخواهی کنی(با پوزخند)
یونا:ای عوضی
ات به سرعت از تخت بیمارستان پایین اومد و به
رستار گقت که میخواد بره قدم بزنه و بدو بدو به سمت خونش رفت مطمئنا هرکی اونو میدید فکر میکرد از تيمارستان فرار کرده پس لباساشو عوض کرد و به سمت عمارتی که قبلا با تهیونگ زندگی میکرد رفت...
☆۱ ساعت بعد عمارت تهیونگ☆
ته:ببینم آدم شدی؟اگه شدی بهت اجازه می م ازم عذرخواهی کنی بابت رفتارت و طرز حرف زدنت
یونا:من هیچوقت از توی عوضی عذرخواهی نمیکنم
ته:مثل اینکه باید از یه راه دیگه وارد عمل بشم
و تهیونگ به سمت کمد کنار اتاق رفت...
سلاممم چطورین
ببینم ویس،ون برای شما هم این با، داره؟من به زور تونستم وارد بشم حالا فعلا با این خوش باشید نظری چیزی داشتید هم تو کامنتا یا درون نره بوسسس
۴.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.