وقتی قاتل زنش شدی
وقتی قاتل زنش شدی
پارت چهارم
ویو ا.ت
+خانم من درخواست شما رو قبول میکنم
#خوبه پس به پسرم هم در این باره میگم
+چی شما هنوز به اون نگفتید شاید قبول نکنه
#به هیچ ربطی نداره
و قطع کرد
خدا معلوم نیست دارم با زندگیم چیکار میکنم
پرش زمانی به چند روز بعد
ویو ا.ت
امروز قرار بود برم با اون مرده ازدواج کنم هوفف من حتی لیا رو نکشتم که دارم تاوان کار هام رو میدم خیلی هم تنها بودم جیمین به خاطر بعضی از کارهای شرکت مجبور شد بره آلمان حداقل پنج ماهی نمیامد
تو فکر بودم که با صدای مرده به خودم اومدم هه من حتی اسمش هم یادم نمیاد و نمیدونم
_پیاده شو ...فقط یادت باشه تو نه با من کار داری نه با دخترم
{گایز دختر نامجون دو پنج سالش هست (مهد کودک میره) }
+میدونم
از ماشین پیاده شدم مرده راه افتاد و منم پشت سرش حرکت کردم که وارد خانه شدیم
_اتاقت طبقه بالا ته راهرو هست
+باشه ...رفتم داخل اتاق ولی برعکس چیزی بود که فکر میکردم یه اتاق ساده با یه تخت چوبی که وقتی مینشستی صدا میداد و یه کمد لباس چوبه و یه پنجره و پرده دیگه هیچی نداشت
(حمام و دستشویی داشت)
من از اون خونه مجلل باید بیام اینجا آخه آیشش
ساک لباسام رو گذاشتم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون رو تخت دراز کشیدم به یک ساعت نکشید که خدمتکار اومد و گفت شام حاظره
اصلا دوست نداشتم بخورم پس گفتم نمیخوام
خدمتکار رفت من هنوز لباس تنم نبود و فقط یه حوله دورم بود که در باز شد و اون مرده اومد خیلی سرد بهم زل زد و ادامه داد
_فکر نکن ازت خوشم میاد و مهمی فقط نمیخوام از گشنگی بمیری که منم مثل تو قاتل بشم پس بیا پایین
+من قاتل نیستم
_هه بیا پایین غذا بخور
+میگم ...اسم شما چیه ؟!
_نامجون .کیم نامجون
+هومم ممنون
رفت پایین منم لباس هام رو پوشیدم و رفتم پایین که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
پارت چهارم
ویو ا.ت
+خانم من درخواست شما رو قبول میکنم
#خوبه پس به پسرم هم در این باره میگم
+چی شما هنوز به اون نگفتید شاید قبول نکنه
#به هیچ ربطی نداره
و قطع کرد
خدا معلوم نیست دارم با زندگیم چیکار میکنم
پرش زمانی به چند روز بعد
ویو ا.ت
امروز قرار بود برم با اون مرده ازدواج کنم هوفف من حتی لیا رو نکشتم که دارم تاوان کار هام رو میدم خیلی هم تنها بودم جیمین به خاطر بعضی از کارهای شرکت مجبور شد بره آلمان حداقل پنج ماهی نمیامد
تو فکر بودم که با صدای مرده به خودم اومدم هه من حتی اسمش هم یادم نمیاد و نمیدونم
_پیاده شو ...فقط یادت باشه تو نه با من کار داری نه با دخترم
{گایز دختر نامجون دو پنج سالش هست (مهد کودک میره) }
+میدونم
از ماشین پیاده شدم مرده راه افتاد و منم پشت سرش حرکت کردم که وارد خانه شدیم
_اتاقت طبقه بالا ته راهرو هست
+باشه ...رفتم داخل اتاق ولی برعکس چیزی بود که فکر میکردم یه اتاق ساده با یه تخت چوبی که وقتی مینشستی صدا میداد و یه کمد لباس چوبه و یه پنجره و پرده دیگه هیچی نداشت
(حمام و دستشویی داشت)
من از اون خونه مجلل باید بیام اینجا آخه آیشش
ساک لباسام رو گذاشتم و یه دوش گرفتم و اومدم بیرون رو تخت دراز کشیدم به یک ساعت نکشید که خدمتکار اومد و گفت شام حاظره
اصلا دوست نداشتم بخورم پس گفتم نمیخوام
خدمتکار رفت من هنوز لباس تنم نبود و فقط یه حوله دورم بود که در باز شد و اون مرده اومد خیلی سرد بهم زل زد و ادامه داد
_فکر نکن ازت خوشم میاد و مهمی فقط نمیخوام از گشنگی بمیری که منم مثل تو قاتل بشم پس بیا پایین
+من قاتل نیستم
_هه بیا پایین غذا بخور
+میگم ...اسم شما چیه ؟!
_نامجون .کیم نامجون
+هومم ممنون
رفت پایین منم لباس هام رو پوشیدم و رفتم پایین که ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۱۴.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.