تکپارتیکوک

#تک‌پارتی‌کوک

'بریم باهم؟...'

"تو الکی ناراحت شدی":kook
"اما ناراحت شدم":Rose
"آره میدونم اما حساسیت الکی به خرج دادی. من حتی نزدیکشم نشدم.باهاش صمیمیم نبودم فقط محترمانه باهاش حرف زدم. این نشونه از صمیمیته؟ وقتی داره بهم احترام میزاره نمیتونم بزنم تو دهنش که":kook
"اما من... حسودیم شد...":Rose
درحالی که هردو داشتن داد میزدن، رز ولوم صداش رو پایین آورد. جونگ‌کوک نفس عمیقی کشید. چند قدم نزدیک رز شد، فاصلشون رو کم کرد و آروم، با صدایی که آرامش و عشق داخلش مشخص بود گفت:
"رز... تو الکی حساس شدی. چرا قبول نمیکنی؟ من واقعا عاشقتم. دیوونتم، روانیتم، عاشقانه میپرستمت و تو چجوری بااینکه همه اینارو به وضوح بهت نشون میدم بازم فکر میکنی ممکنه دوستت نداشته باشم؟ هوم؟":kook
"جونگ‌کوک تو.. میدونی که چقدر روت حساسم و... خب این نشون میده که منم واقعا عاشقتم. اگه یه موقع سرت حساس نبودم راجب عشقم به خودت شک کن":Rose
"رز من بعد از اون مهمونی، هرروز دنبالت گشتم اما پیدات نکردم تا اینکه گفتم شاید..‌ شاید اومدی تو کلبه جنگلی که برات درست کردم":kook
رز لبخند زد و دستشو روی دیوار های خونه درختی کشید.
"این خونه پر از خاطرست. اومدم اینجا تا این مدتی که باهات قهرمو با خاطراتت زنده بمونم. اما من فقط دو روز پیشت نبودم!":Rose
"دو روز دوری از تو برای من مثل دو روز بدون اکسیژن زندگی کردنه. میدونی که.. آدم اگه دو دقیقه اکسیژن نداشته باشه میمیره. من تو این دو روز مردم. بدون تو... هوا دلگیره. تو نباشی برای چی زندگی کنم؟":kook
رز بیشتر نزدیک جونگ‌کوک شد، دستش رو داخل موهای پسرش بردو بهم ریختشون و دستش رو نوازش وار روی موهاش کشید.
"پسر قشنگم... منم همینطور عزیزم... منم همینطور...":Rose
جونگ‌کوک دست رز رو داخل دستاش گرفت، رز رو به خودش چسبوند، سرش رو داخل گودی گردن رز برد و تو گردنش زمزمه وار گفت:
"پس چرا انقدر اذیتم میکنی؟ چرا انقدر ازم دوری میکنی؟":kook
"من واقعا ناراحت میشم. میرم تا رو اعصابت راه نرم":Rose
"تو پیش من بمون. هرکاریم بکنی عمرا اعصابم بهم بریزه. من یه دنیا رو باهات عوض نمیکنم":kook
سرش رو از گردن رز بیرون آورد که رز گفت:
"داره برف میاد":Rose
جونگ‌کوک برگشت و از پنجره به بیرون نگاه کرد. آره... برف بود که زمینو سفید کرده بود.
"بریم باهم؟":Rose
"بیا بریم باهم":kook
"راستی کوک..":Rose
"جونم؟":kook
*کامنت*
دیدگاه ها (۷۴)

کنجکاوی"p¹⁹""منظورت چیه؟":Eliza"منظورم اینه که تو اولین کسی ...

کنجکاوی"p²⁰"'سه ماه بعد'روز‌های تکراری. اتفاقات و حتی حرف‌ها...

کنجکاوی"p¹⁸""نه. چه اتفاقی؟":Elizaجئون نفسی از سر آسودگی کشی...

کنجکاوی"p¹⁷""اه... لعنتی... معدم درد میکنه":Eliza"چرا؟":kook...

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط