★سختی★
★سختی★
پارت ۴۳...
کم کم داشت حس خوبی میگرفت که بازوش توی دستای قوی تهیونگ
گیر کرد و به بالا کشیده شد .
_زود باش؛ مشت بزن ... قوی و درست
جونگکوک با ناامیدی نگاهی به صورت و دستای تهیونگ که برای دفع ضربات مشتای اون جلوش گرفته شده بود، کرد .
چاره ای نداشت پس فقط طبق چیزایی که کای دفعه اول بهش گفته بود شروع به ضربه کرد .چند تا مشت زد تا اینکه با غرش تهیونگ متوقف شد .
_یکم قوی باش...محکم تر
لباشو با حرص روی هم فشرد؛ حالا حتی انگشتاش قوی تر توی هم چفت
شده بود .
با تمام قدرت شروع به مشت زدن کرد .
_بهتره بیبی
با اخم دوباره نگاهشو به اون عوضی داد . چطور میتونست اینقدر سریع مود
عوض کنه .
از اخمای جونگکوک نیشخندی زد و دستاشو پایین اورد .
_آفرین؛ حالا 60تا شنا
این دیگه غیر ممکن بود .
+دیوونه شدی؟
پسر بزرگتر به سمتش خم شد
_مشکلی داری؟
دوباره لباشو با حرص روی هم فشرد و نشست .
10تا شنای اول رو نسبتا بدون مشکل انجام داد ولی کم کم حس کرد استخوناش درد عجیبی گرفتن .
حالا حتی میتونست سرد شدن اتاق رو حس کنه. دیگه حتی عرق نمیکرد .
حرفی نزد و پنج تا شنای دیگه هم رفت و درحالی که توی همون حال بود
لب باز کرد
+سرده ...
لباش به وضوح میلرزید و موهای کرک مانند بدنش سیخ شده بود .
میترسید حرکتی جونگکوک نه و بدنش از درون بشکنه .
تهیونگ که متوجه حالش شده بود دوباره خودش اونو به سمت بالا کشید .
رنگ پسر کوچیکتر کمی پریده بود و میلرزید
_میتونیم گرمت کنیم!
نیشخندی زد و بدون اجازه دادن به جونگکوک برای درک موقعیت، لباشو
روی لبای لرزون اون نیمه امگا گذاشت.
زبونی روی اون لبای رنگ پریده کشید و وقتی سنگینی اون بدن کوچیکو روی بازوهاش حس کرد مک عمیقی به لب پایینش زد .
ادامه دارد....
ناشناسو پر کنید قشنگام💋❤️
پارت ۴۳...
کم کم داشت حس خوبی میگرفت که بازوش توی دستای قوی تهیونگ
گیر کرد و به بالا کشیده شد .
_زود باش؛ مشت بزن ... قوی و درست
جونگکوک با ناامیدی نگاهی به صورت و دستای تهیونگ که برای دفع ضربات مشتای اون جلوش گرفته شده بود، کرد .
چاره ای نداشت پس فقط طبق چیزایی که کای دفعه اول بهش گفته بود شروع به ضربه کرد .چند تا مشت زد تا اینکه با غرش تهیونگ متوقف شد .
_یکم قوی باش...محکم تر
لباشو با حرص روی هم فشرد؛ حالا حتی انگشتاش قوی تر توی هم چفت
شده بود .
با تمام قدرت شروع به مشت زدن کرد .
_بهتره بیبی
با اخم دوباره نگاهشو به اون عوضی داد . چطور میتونست اینقدر سریع مود
عوض کنه .
از اخمای جونگکوک نیشخندی زد و دستاشو پایین اورد .
_آفرین؛ حالا 60تا شنا
این دیگه غیر ممکن بود .
+دیوونه شدی؟
پسر بزرگتر به سمتش خم شد
_مشکلی داری؟
دوباره لباشو با حرص روی هم فشرد و نشست .
10تا شنای اول رو نسبتا بدون مشکل انجام داد ولی کم کم حس کرد استخوناش درد عجیبی گرفتن .
حالا حتی میتونست سرد شدن اتاق رو حس کنه. دیگه حتی عرق نمیکرد .
حرفی نزد و پنج تا شنای دیگه هم رفت و درحالی که توی همون حال بود
لب باز کرد
+سرده ...
لباش به وضوح میلرزید و موهای کرک مانند بدنش سیخ شده بود .
میترسید حرکتی جونگکوک نه و بدنش از درون بشکنه .
تهیونگ که متوجه حالش شده بود دوباره خودش اونو به سمت بالا کشید .
رنگ پسر کوچیکتر کمی پریده بود و میلرزید
_میتونیم گرمت کنیم!
نیشخندی زد و بدون اجازه دادن به جونگکوک برای درک موقعیت، لباشو
روی لبای لرزون اون نیمه امگا گذاشت.
زبونی روی اون لبای رنگ پریده کشید و وقتی سنگینی اون بدن کوچیکو روی بازوهاش حس کرد مک عمیقی به لب پایینش زد .
ادامه دارد....
ناشناسو پر کنید قشنگام💋❤️
۱.۰k
۰۴ دی ۱۴۰۳