𝓟𝓪𝓻𝓽 28 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 28 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
الان نمیخوام به مرت فکر کنم فقط میخوام لذت ببرم پس دستامو دور کمرش حلقه کردم و منم همراهیش کردم بعد از اینکه نفس کم اوردیم از هم جداش شدیم
جانگکوک : اصلا فکرشو..نمیکردم که توام دوسم.. داشته باشی
ا/ت : چرا؟
جانگکوک : چون گفتی اون.. دوست پسرت چی بود آهان لئونو دوست داری
ا/ت : دوسش داشتم ولی اون بهم خیانت کرد
جانگکوک : خیلی...
خندید منم خندیدم
جانگکوک : مگه دروغ میگم
ا/ت : نه
اینو که گفت صدای در اومد ازم فاصله گرفت به در خیره شده بودیم
پلین بود این چه لباسیه که پوشیده
جانگکوک : پلین؟ تو مگه نرفته بودی؟
پلین : نه عشقم منتظرت موندم تا بیای
با لباس خواب اومده بود
رو به ا/ت گفت :
پلین : تو چرا وایسادی میتونی بری
ا/ت بهم نگاه کرد خواست بره که دستشو گرفتم
جانگکوک : فردا راجبش حرف میزنیم
سرشو به معنی باشه تکون داد
ا/ت : باشه
رفتش
جانگکوک : پلین تو چی میخوای ؟
پلین : تورو میخوام
اومد جلوتر بهم چسبید با اون لباس مسخره انگشت اشارشو از شقیقم تا خط فکم نوازش کنان میکشید
پلین : نظرت چیه ؟
بهش پوزخند زدم
موهاشو گرفتم و پرتش کردم رو زمین کنارش رو زانوهام نشستم
جانگکوک : تو فکر کردی من احمقم؟ هوم؟ فکر کردی نمیدونم فقط برای پولم منو میخوای؟
پلین : اینطور نیست
جانگکوک : دقیقا همینطوره نمیتونی منو گول بزنی
پلین : همش برای اون دخترس نه؟ همونی که اینجا بود ولی من نمیزارم بهت نزدیک بشه نگران نباش
بلند شدم
جانگکوک : تا من نخوام هیچ غلطی نمیتونی بکنی
پلین : حالا میبینی
پاشد و رفت بیرون فکر کرده من نمیدونم دردش چیه
بهتره فکرمو درگیرش نکنم رفتم اتاق خودم و لباسامو عوض کردم حال نداشتم برم دوش بگیرم به ساعت نگاه کردم 2 شب بود خیلی خسته بودم تا سرمو گزاشتم رو بالشت خوابم برد
................
ا/ت ویو
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم به ساعت نگاه کردم 6:30 بود بلندشدم بعد از شستن دست و صورتم لباس فرممو پوشیدم و رفتم تو حیاط باغبونم بود انگاری بازم دیر رسیدم
ا/ت : بازم دیر رسیدم
باغبون : 2 دقیقه دیر کردی
ا/ت : سعی میکنم دیگه دیر نکنم
باغبون : اشکال نداره دخترم 2 دقیقه که زیاد مهم نیست
بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم بابت چیکار کنم؟
باغبون : امروز زیاد کار نداریم فقط باید آبیاری کنیم باغچه رو
ا/ت : باشه
داشتم کارارو میکردم که آجوما صدام زد
آجوما : ا/تتت
ا/ت : جونم آجوما
آجوما : دخترم بیا این سبد رو ببر رو بند پهن کن کمرم گرفته
ا/ت : اومدم آجوما
روبه باغبون گفتم :
ا/ت : من باید برم
باغبون : اشکال نداره دخترم برو
رفتم سمت آشپزخونه نشسته بود
آجوما : آخ دخترم این سبدو ببر پهن کن نمیدونم چرا کمرم گرفته
ا/ت : باشه آجوما
سبدو برداشتم داشتم میرفتم سمت حیاط که صداش اومد
جانگکوک : سلام ا/ت
ا/ت : صبحتون بخیر
خواستم برم که دستمو گرفت
جانگکوک : صبح توهم بخیر کجا میری
ا/ت : اینارو پهن کنم آقا
جانگکوک : آقا؟
یهو صدای آجوما اومد ازش فاصله گرفتم
آجوما : دخترم یادت نره لباس سفیدارو
یهو چشمش افتاد به جانگکوک
آجوما : عااا پسرم بیدار شدی صبحت بخیر
جانگکوک : ممنونم آجوما
داشتن باهم حرف میزدن منم از فرصت سواستفاده کردم و فرار کردم تو حیاط
رفتم سمت طناب و شروع کردم به پهن کردن لباسا
.............
وقتی تموم شد رفتم سمت باغبون
ا/ت : متاسفم مجبور شدم برم
باغبون : اشکال نداره دخترم
صداش اومد این اینجا چیکار میکنه
پلین : به به ا/ت خانم
برگشتم سمتش
ا/ت : بله کاری داشتید؟
پلین : آره یه کاری دارم که باید انجام بدم
ا/ت : ......
رفت تو باغچه اولین گل، دومین گل، سومین گل و.......
دویید تو کل باغچه و همه ی گلارو رو زیر پاهاش له کرد با دهن باز نگاش میکردم اونم به کارش ادامه میداد یه چند دقیقه ای طول کشید باغچه تموم بشه خیلی بزرگ بود از اونجا داد زد
پلین : دیدی؟ ( با داد ) من هر کاری بخوام میتونم بکنم( با داد )
ا/ت : نه.. نه
باغبون : دخترم آروم باش باهم درستش میکنیم
ا/ت : چجوری تو 1 روز؟
باغبون : سعیمونو میکنیم
من برای این باغچه خیلی زحمت کشیدم دیدن اینکه یه نفر با تنها دوییدن رو اونا کلشو خراب کنه خیلی درد ناک
جانگکوک ویو
الان نمیخوام به مرت فکر کنم فقط میخوام لذت ببرم پس دستامو دور کمرش حلقه کردم و منم همراهیش کردم بعد از اینکه نفس کم اوردیم از هم جداش شدیم
جانگکوک : اصلا فکرشو..نمیکردم که توام دوسم.. داشته باشی
ا/ت : چرا؟
جانگکوک : چون گفتی اون.. دوست پسرت چی بود آهان لئونو دوست داری
ا/ت : دوسش داشتم ولی اون بهم خیانت کرد
جانگکوک : خیلی...
خندید منم خندیدم
جانگکوک : مگه دروغ میگم
ا/ت : نه
اینو که گفت صدای در اومد ازم فاصله گرفت به در خیره شده بودیم
پلین بود این چه لباسیه که پوشیده
جانگکوک : پلین؟ تو مگه نرفته بودی؟
پلین : نه عشقم منتظرت موندم تا بیای
با لباس خواب اومده بود
رو به ا/ت گفت :
پلین : تو چرا وایسادی میتونی بری
ا/ت بهم نگاه کرد خواست بره که دستشو گرفتم
جانگکوک : فردا راجبش حرف میزنیم
سرشو به معنی باشه تکون داد
ا/ت : باشه
رفتش
جانگکوک : پلین تو چی میخوای ؟
پلین : تورو میخوام
اومد جلوتر بهم چسبید با اون لباس مسخره انگشت اشارشو از شقیقم تا خط فکم نوازش کنان میکشید
پلین : نظرت چیه ؟
بهش پوزخند زدم
موهاشو گرفتم و پرتش کردم رو زمین کنارش رو زانوهام نشستم
جانگکوک : تو فکر کردی من احمقم؟ هوم؟ فکر کردی نمیدونم فقط برای پولم منو میخوای؟
پلین : اینطور نیست
جانگکوک : دقیقا همینطوره نمیتونی منو گول بزنی
پلین : همش برای اون دخترس نه؟ همونی که اینجا بود ولی من نمیزارم بهت نزدیک بشه نگران نباش
بلند شدم
جانگکوک : تا من نخوام هیچ غلطی نمیتونی بکنی
پلین : حالا میبینی
پاشد و رفت بیرون فکر کرده من نمیدونم دردش چیه
بهتره فکرمو درگیرش نکنم رفتم اتاق خودم و لباسامو عوض کردم حال نداشتم برم دوش بگیرم به ساعت نگاه کردم 2 شب بود خیلی خسته بودم تا سرمو گزاشتم رو بالشت خوابم برد
................
ا/ت ویو
صبح با آلارم گوشیم بیدار شدم به ساعت نگاه کردم 6:30 بود بلندشدم بعد از شستن دست و صورتم لباس فرممو پوشیدم و رفتم تو حیاط باغبونم بود انگاری بازم دیر رسیدم
ا/ت : بازم دیر رسیدم
باغبون : 2 دقیقه دیر کردی
ا/ت : سعی میکنم دیگه دیر نکنم
باغبون : اشکال نداره دخترم 2 دقیقه که زیاد مهم نیست
بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم بابت چیکار کنم؟
باغبون : امروز زیاد کار نداریم فقط باید آبیاری کنیم باغچه رو
ا/ت : باشه
داشتم کارارو میکردم که آجوما صدام زد
آجوما : ا/تتت
ا/ت : جونم آجوما
آجوما : دخترم بیا این سبد رو ببر رو بند پهن کن کمرم گرفته
ا/ت : اومدم آجوما
روبه باغبون گفتم :
ا/ت : من باید برم
باغبون : اشکال نداره دخترم برو
رفتم سمت آشپزخونه نشسته بود
آجوما : آخ دخترم این سبدو ببر پهن کن نمیدونم چرا کمرم گرفته
ا/ت : باشه آجوما
سبدو برداشتم داشتم میرفتم سمت حیاط که صداش اومد
جانگکوک : سلام ا/ت
ا/ت : صبحتون بخیر
خواستم برم که دستمو گرفت
جانگکوک : صبح توهم بخیر کجا میری
ا/ت : اینارو پهن کنم آقا
جانگکوک : آقا؟
یهو صدای آجوما اومد ازش فاصله گرفتم
آجوما : دخترم یادت نره لباس سفیدارو
یهو چشمش افتاد به جانگکوک
آجوما : عااا پسرم بیدار شدی صبحت بخیر
جانگکوک : ممنونم آجوما
داشتن باهم حرف میزدن منم از فرصت سواستفاده کردم و فرار کردم تو حیاط
رفتم سمت طناب و شروع کردم به پهن کردن لباسا
.............
وقتی تموم شد رفتم سمت باغبون
ا/ت : متاسفم مجبور شدم برم
باغبون : اشکال نداره دخترم
صداش اومد این اینجا چیکار میکنه
پلین : به به ا/ت خانم
برگشتم سمتش
ا/ت : بله کاری داشتید؟
پلین : آره یه کاری دارم که باید انجام بدم
ا/ت : ......
رفت تو باغچه اولین گل، دومین گل، سومین گل و.......
دویید تو کل باغچه و همه ی گلارو رو زیر پاهاش له کرد با دهن باز نگاش میکردم اونم به کارش ادامه میداد یه چند دقیقه ای طول کشید باغچه تموم بشه خیلی بزرگ بود از اونجا داد زد
پلین : دیدی؟ ( با داد ) من هر کاری بخوام میتونم بکنم( با داد )
ا/ت : نه.. نه
باغبون : دخترم آروم باش باهم درستش میکنیم
ا/ت : چجوری تو 1 روز؟
باغبون : سعیمونو میکنیم
من برای این باغچه خیلی زحمت کشیدم دیدن اینکه یه نفر با تنها دوییدن رو اونا کلشو خراب کنه خیلی درد ناک
۱۱۳.۳k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.