پارت25:

#پارت25:

از پشت کمد بیرون اومدم. لب ورچیده به اتاق نگاه کردم حالا چه غلطی می کردم نگاه گذارایی به اتاق انداختم که چشمم به پنجره افتاد.
با خوش حالی سمت پنجره رفتم و پرده رو کنار زدم. پنجره رو باز کردم این که حفاظ داشت وایییییی نه! بدبختی از این بیشتر پوففففف!

با دقت حفاظ رو نگاه کردم، اره فاصله هاش خیلی کم بود اصل نمی شد رد بشم.
یک آن مغزممم جرقه زد دوتا گیره مویی که لا به لای موهای جنگلیم‌ گیر کرده بود رو با هزارتا بدبختی در اوردم و به سمت در اتاق رفتم.

همیشه تو فیلم ها جواب می داد. یکی از گیره ها رو تو قفل در گذاشتم هر چقدر می چرخوندمش باز نمی شد دومی رو هم‌ گذاشتم و کلی باهاش ور رفتم اهه لعنتی باز شو دیگه!

محکم گیره ها رو فشار دادم و چرخوندم که یهو در باز شد.
سر جام بپر بپر می کردم میخواستم یه جیغی بزنم که یادم اومد الان تو موقعیت بدیم سریع جلو دهنم و گرفتم.
از لای در به بیرون نگاهی انداختم امن و امان بود .
طبق معمول ارمیا بیرون بود مامان هم پیش دوستاش بابا هم پیش اون عوضیا رفته بود!

سریع در رو باز کردم و به همون روش قفلش کردم.
خواستم سمت پله ها بدوم‌ که به یه جسم سختی برخورد کردم.