F
F:²
part:18
(صبح)
بورام" صبح با درد شدیدی بیدار شدم و از تخت اومدم پایین به زور یه قدم برداشتم و افتادم جونگکوک داشت زیر چشی نگام میکرد که زد زیر خنده
جونگکوک: حالت خوبه بیب (خنده)
بورام: خفه شو
جونگکوک: *خنده*
گوشیه بورام زنگ خورد تهیونگ بود جواب داد
تهیونگ: سلام خوبی
بورام: سلام بله
تهیونگ: چر نیومدی سرکار
بورام: ببخشید رئیس امروز حالم خوب نبود نتونستم بیام
تهیونگ: آهان باشه فهمیدم بای
بورام: خدافظ
(پایان تماس)
جونگکوک: رئیست بود
بورام: آره
جونگکوک: حالا توضیح بده
بورام: چی رو
جونگکوک: قضیه دیشب رو
بورام: دیشب نزاشتی بگم الانم نمیگم
جونگکوک: باشه خب نگو ... من میرم باند
بورام: باشه برو
بورام " ساعت ۴ عصر بود که داشتم تو گوشیم ول میچرخیدم که تهیونگ زنگ زد
بورام: سلام چطوری
تهیونگ: سلام خوبم تو خوبی
بورام: خوبم ممنون
تهیونگ: توخونه تنهایی؟
بورام: آره...چطور؟
تهیونگ: میخوام بیام خونت
بورام: آره خوشحال میشم بیا
تهیونگ: باشه پس فعلا
بورام: منتظرتم فعلا
(پایان تماس)
ادامه دارد...
part:18
(صبح)
بورام" صبح با درد شدیدی بیدار شدم و از تخت اومدم پایین به زور یه قدم برداشتم و افتادم جونگکوک داشت زیر چشی نگام میکرد که زد زیر خنده
جونگکوک: حالت خوبه بیب (خنده)
بورام: خفه شو
جونگکوک: *خنده*
گوشیه بورام زنگ خورد تهیونگ بود جواب داد
تهیونگ: سلام خوبی
بورام: سلام بله
تهیونگ: چر نیومدی سرکار
بورام: ببخشید رئیس امروز حالم خوب نبود نتونستم بیام
تهیونگ: آهان باشه فهمیدم بای
بورام: خدافظ
(پایان تماس)
جونگکوک: رئیست بود
بورام: آره
جونگکوک: حالا توضیح بده
بورام: چی رو
جونگکوک: قضیه دیشب رو
بورام: دیشب نزاشتی بگم الانم نمیگم
جونگکوک: باشه خب نگو ... من میرم باند
بورام: باشه برو
بورام " ساعت ۴ عصر بود که داشتم تو گوشیم ول میچرخیدم که تهیونگ زنگ زد
بورام: سلام چطوری
تهیونگ: سلام خوبم تو خوبی
بورام: خوبم ممنون
تهیونگ: توخونه تنهایی؟
بورام: آره...چطور؟
تهیونگ: میخوام بیام خونت
بورام: آره خوشحال میشم بیا
تهیونگ: باشه پس فعلا
بورام: منتظرتم فعلا
(پایان تماس)
ادامه دارد...
- ۷.۷k
- ۲۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط