پارت نودو یک....
#پارت نودو یک....
#جانان...
مخصوصا با اون کت رسمی که کتنش بود...با دیدن ما همگی از جاشون بلند شدن که دیگه حرکت کنیم...
اومدیم توی پارکینگ که کامین گفت: من میرم دنبال عمو شما برید منتظر بمونید ما هم بیایم ...
کارن : میخوای من برم دست گل و شیرینی گرفتی تو...
کامین: اره تو ماشینه خودم میرم دنبال عمو ...
و بعد سوار ماشینش شد...دلم نمیخواست با کارن تنها توی یه ماشین باشم اونم با کاری که ظهر کرد اومدم برم طرف ماشین تیام که ...
کارن: بشین تو ماشین جانان تا یه بلایی سرت نیوردم....
من: خیلی ممنون میخوام با کارین و تیام برم من...
کارن: بشین تو ماشین میگم...
من: نمیشینم نمیخوام ببینمت اصلا..
کارن ماشین و دور زد و اومد طرفم و مچ دستم رو گرفت و در ماشین رو باز کرد تقریبا پرتم کرد توی ماشین و در محکم بست و خودش هم اومد سوار شد...
کفری نگاش کردم مردک بیشعور میگم نمیام کار خودش رو میکنه..
داشتم روح پر فتوح کارن رو مورد عنایت قرار میدادم که دست مالی جلو صورتم گرفت...
کارن: پاک کن لبتو ...
من : نمیکنم...
کارن : جانان پاک کن تا خودم دست زه کار نشدم...
من: نمیکنم خیلی کم رنگه که چشه این...
کارن: چش نیس گوشه..پاک کن میگم..
من: نمیکنم...
چیزی نگفت و به رانندگیش ادامه داد این یهویی از حرفش کوتاه اومد مشکوک میزد..ولی ولش کن ...
چند دقیقع بعد در خونه ترانه بودیم تیام و کارین زود تر رسیده بودن همین که ماشین رو پارک کرد برگشت طرفم و چونم روگرفت تو دستش و با دستمالی که تو دستش بود شروع کرد پاک کردن رژم هر چی تقلا کردم این گودزیلا دست نکشید از کارش تا که تموم شد..ولم کرد برگشت درست سر جاش نشست...
من: چرا پاکش کردی...
کارن: تا تو باشی به حرفی که اربابت بهت میگه گوش کنی...
تازه رفتیم خونه تنبیهت سر جاشه...
من: خیلی ..
اومدم فحشش بدم که انگشتش رو گذاشت رو لبم و ساکتم کرد...
کارن: جانان ادامه حرفت رو بگی تضمین نمیکنم امشب توی اتاقت سالم بخوابی...
سرم رو عقب کشیدم و نشستم ...
یادم اومد رژم توی کیفمه درش اوردم اومدم بزنم که یهو کارن از دستم قاپیدش...
کارن: من پاکش میکنم تو دوباره میخوای بزنی...
من: نمیخوام بهت گوش بدم بده رژم رو الان کامین میاد صورتم بخاطر کار جناب هیچ روح نداره بده بزنم..
کارن: خیلی هم خوبه نمیخواد بزنی ..
من: چرا نزنم اه بده دیگه...
کارن: چون من میگم ..
و بعدش رژ رو گذاشت توی جیبش...
چند دقیقه بعد کامین و عمو هم اومدن همگی با هم سلام و احوال پرسی کردیم و دست گلی که مال خاستگاری بود دست کارن و کامین یه گوی دستش بود که خیلی خوشگل بود اون رو واسه ترانه خریده بود و شیرینی ...
زنگ رو ردیم که در رو باز کردن رفتیم داخل که...
#جانان...
مخصوصا با اون کت رسمی که کتنش بود...با دیدن ما همگی از جاشون بلند شدن که دیگه حرکت کنیم...
اومدیم توی پارکینگ که کامین گفت: من میرم دنبال عمو شما برید منتظر بمونید ما هم بیایم ...
کارن : میخوای من برم دست گل و شیرینی گرفتی تو...
کامین: اره تو ماشینه خودم میرم دنبال عمو ...
و بعد سوار ماشینش شد...دلم نمیخواست با کارن تنها توی یه ماشین باشم اونم با کاری که ظهر کرد اومدم برم طرف ماشین تیام که ...
کارن: بشین تو ماشین جانان تا یه بلایی سرت نیوردم....
من: خیلی ممنون میخوام با کارین و تیام برم من...
کارن: بشین تو ماشین میگم...
من: نمیشینم نمیخوام ببینمت اصلا..
کارن ماشین و دور زد و اومد طرفم و مچ دستم رو گرفت و در ماشین رو باز کرد تقریبا پرتم کرد توی ماشین و در محکم بست و خودش هم اومد سوار شد...
کفری نگاش کردم مردک بیشعور میگم نمیام کار خودش رو میکنه..
داشتم روح پر فتوح کارن رو مورد عنایت قرار میدادم که دست مالی جلو صورتم گرفت...
کارن: پاک کن لبتو ...
من : نمیکنم...
کارن : جانان پاک کن تا خودم دست زه کار نشدم...
من: نمیکنم خیلی کم رنگه که چشه این...
کارن: چش نیس گوشه..پاک کن میگم..
من: نمیکنم...
چیزی نگفت و به رانندگیش ادامه داد این یهویی از حرفش کوتاه اومد مشکوک میزد..ولی ولش کن ...
چند دقیقع بعد در خونه ترانه بودیم تیام و کارین زود تر رسیده بودن همین که ماشین رو پارک کرد برگشت طرفم و چونم روگرفت تو دستش و با دستمالی که تو دستش بود شروع کرد پاک کردن رژم هر چی تقلا کردم این گودزیلا دست نکشید از کارش تا که تموم شد..ولم کرد برگشت درست سر جاش نشست...
من: چرا پاکش کردی...
کارن: تا تو باشی به حرفی که اربابت بهت میگه گوش کنی...
تازه رفتیم خونه تنبیهت سر جاشه...
من: خیلی ..
اومدم فحشش بدم که انگشتش رو گذاشت رو لبم و ساکتم کرد...
کارن: جانان ادامه حرفت رو بگی تضمین نمیکنم امشب توی اتاقت سالم بخوابی...
سرم رو عقب کشیدم و نشستم ...
یادم اومد رژم توی کیفمه درش اوردم اومدم بزنم که یهو کارن از دستم قاپیدش...
کارن: من پاکش میکنم تو دوباره میخوای بزنی...
من: نمیخوام بهت گوش بدم بده رژم رو الان کامین میاد صورتم بخاطر کار جناب هیچ روح نداره بده بزنم..
کارن: خیلی هم خوبه نمیخواد بزنی ..
من: چرا نزنم اه بده دیگه...
کارن: چون من میگم ..
و بعدش رژ رو گذاشت توی جیبش...
چند دقیقه بعد کامین و عمو هم اومدن همگی با هم سلام و احوال پرسی کردیم و دست گلی که مال خاستگاری بود دست کارن و کامین یه گوی دستش بود که خیلی خوشگل بود اون رو واسه ترانه خریده بود و شیرینی ...
زنگ رو ردیم که در رو باز کردن رفتیم داخل که...
۱۷.۸k
۰۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.