P:6
P:6
ات: بابا اگ من بزرگ شدم میزاری ازدواج کنم
یونگی: نه تو پیشم میمونی از سر حرفش ذوق کردم
ات: بابا....
یونگی: هوم
ات: اگ بفهمی ی روز من با ی پسری دوست شدم چیکار میکنی
یونگی: اول ترو قیمه قیمه میکنم بعدش اون پسره رو میکشم
از حرفش ترسیدم
ات: وای
یونگی: حالا بیخیال بیا بخوابیم
ات: باشع
صفت تر بغلش کردم
یونگی: خفم کردی دختر
ات: ببخشید(خنده)
کم کم چشمام گرم شدن خوابیدم
صبح ویو: با صدای بابا یونگی از خواب بیدار شدم
یونگی: پاشو این بار ۱۰۰
ات: هوم باشع
پاشدم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و رفتم لباسمو پوشیدم موهامو شونه کردم رفتم پایین صبحانه خوردم ک بابا یونگی گف: امروز راننده ترو میبرع مدرسع من کار دارم
ات: هوم باشع
سوار ماشین وون شدم و ب سمت مدرسه حرکت کردیم رسیدم پیاده شدم ک ۲ تا مرد غول هم پیاده شدن
ات: کجا؟:/
بادیکارد۱: ارباب مین گفتن ک با شما بیاین
ات: پوفففف باشه وارد مدرسه شدم رفتم ت کلاس ک ی بادیگارد دم در بود و یکی هم بالا سرم خدا نکنه کای نیاد وگرنع فاته ام خوندس
رفتم سرویس بهداشتی ک کای رو دیدم
کای: سلام عشق...
ات: ی لحظه زر نزن... ببین بابام بادیگارد فرستادع دنبالم اگ ترو ببینن بد میشع
کای: هه نگران نباش
ات: چیمیگی فاته ام خوندس
کای: خو فرار میکنیم
ات: ینی چ
کای: میریم خونه من
ات: دیوونه شدی
کای: نگران نباش بابا
ات: پوففف باشع کیف هامونو برداشتیم و از پنجره سرویس بهداشتی فرار کردیم با سرعت دویدیم ک ی جایی ایستادیم
ات: هه وای...پسره...خلوچل(در حال نفس زدن)
کای: خنده*
ات: خب اینجا کجاس
کای: اون عمارت ماعه
ات: ب عمارت ما نمیرسع(پوزخند)
کای: ن بابا تو اصلا میدونی بابای من کیع ۳ تا از بزرگ ترین سهام داران شرکته
ات: ن بابا منم بابام بزرگ ترین مافیای جهام مین یونگی
کای: چ..چی دروغ میگی
ات: دروغم کجا بود اسکل پ اون بادیگاردا چین؟ها اگ بفهمع دیگ فاته هردوتامون خوندسااا
کای: وای شت...همون مافیای بی رحم و خشن بیخیال بیا بریم
ات: چی شد ت ک میگفتی نگران نباش چیزی نمیشع الان خودت از منم بدتر نگرانی
کای: خو من از کجا میدونم
وارد عمارتش شدیم ک رفتیم سمت
اتاقش
یونگی ویو: توی شرکت کارامو انجام میداد ک گوشیم زنگ خورد...
شرطا
لایک:120
شوخی کردم همون ۵تا لایک🗿💔
ات: بابا اگ من بزرگ شدم میزاری ازدواج کنم
یونگی: نه تو پیشم میمونی از سر حرفش ذوق کردم
ات: بابا....
یونگی: هوم
ات: اگ بفهمی ی روز من با ی پسری دوست شدم چیکار میکنی
یونگی: اول ترو قیمه قیمه میکنم بعدش اون پسره رو میکشم
از حرفش ترسیدم
ات: وای
یونگی: حالا بیخیال بیا بخوابیم
ات: باشع
صفت تر بغلش کردم
یونگی: خفم کردی دختر
ات: ببخشید(خنده)
کم کم چشمام گرم شدن خوابیدم
صبح ویو: با صدای بابا یونگی از خواب بیدار شدم
یونگی: پاشو این بار ۱۰۰
ات: هوم باشع
پاشدم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و رفتم لباسمو پوشیدم موهامو شونه کردم رفتم پایین صبحانه خوردم ک بابا یونگی گف: امروز راننده ترو میبرع مدرسع من کار دارم
ات: هوم باشع
سوار ماشین وون شدم و ب سمت مدرسه حرکت کردیم رسیدم پیاده شدم ک ۲ تا مرد غول هم پیاده شدن
ات: کجا؟:/
بادیکارد۱: ارباب مین گفتن ک با شما بیاین
ات: پوفففف باشه وارد مدرسه شدم رفتم ت کلاس ک ی بادیگارد دم در بود و یکی هم بالا سرم خدا نکنه کای نیاد وگرنع فاته ام خوندس
رفتم سرویس بهداشتی ک کای رو دیدم
کای: سلام عشق...
ات: ی لحظه زر نزن... ببین بابام بادیگارد فرستادع دنبالم اگ ترو ببینن بد میشع
کای: هه نگران نباش
ات: چیمیگی فاته ام خوندس
کای: خو فرار میکنیم
ات: ینی چ
کای: میریم خونه من
ات: دیوونه شدی
کای: نگران نباش بابا
ات: پوففف باشع کیف هامونو برداشتیم و از پنجره سرویس بهداشتی فرار کردیم با سرعت دویدیم ک ی جایی ایستادیم
ات: هه وای...پسره...خلوچل(در حال نفس زدن)
کای: خنده*
ات: خب اینجا کجاس
کای: اون عمارت ماعه
ات: ب عمارت ما نمیرسع(پوزخند)
کای: ن بابا تو اصلا میدونی بابای من کیع ۳ تا از بزرگ ترین سهام داران شرکته
ات: ن بابا منم بابام بزرگ ترین مافیای جهام مین یونگی
کای: چ..چی دروغ میگی
ات: دروغم کجا بود اسکل پ اون بادیگاردا چین؟ها اگ بفهمع دیگ فاته هردوتامون خوندسااا
کای: وای شت...همون مافیای بی رحم و خشن بیخیال بیا بریم
ات: چی شد ت ک میگفتی نگران نباش چیزی نمیشع الان خودت از منم بدتر نگرانی
کای: خو من از کجا میدونم
وارد عمارتش شدیم ک رفتیم سمت
اتاقش
یونگی ویو: توی شرکت کارامو انجام میداد ک گوشیم زنگ خورد...
شرطا
لایک:120
شوخی کردم همون ۵تا لایک🗿💔
۵۱.۸k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.