عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۷۸
رسیدیم خونه. وارد که شدیم با بوی خوبی مواجه شدیم.
دازای: سلام ، ما برگشتیم
چویا: سلام
آیومی از توی آشپزخونه اومد بیرون
آیومی: سلام ، خوش گذشت ؟
چویا: آره خیلی خوب بود، این بوی چیه؟
آیومی: غذا درست کردم ، شما که شام نخوردین ؟
دازای: نه نخوردیم
چویا: باید استراحت میکردی
آیومی: خسته شدم از بس استراحت کردم و هیچ کاری نکردم.
دازای: کی غذا آماده میشه ؟
آیومی: چند دقیقه دیگه آمادس
دازای: باشه
رفتیم توی اتاق و لباس هامون رو عوض کردیم

ویو چویا
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه
چویا: کمک نمیخوای؟
آیومی: میشه میز رو بچینی؟
چویا: باشه
بعد از انجام کارم دازای و صدا زدم و شام رو خوردیم و رفتیم که بخوابیم. روی تخت خوابیدم و دازای هم اومد کنارم.
دازای: چویا
چویا: چیه؟
دازای: نظرت چیه بریم به مسافرت؟
چویا: همه مون؟
دازای: آیومی گفت نمیاد ، فقط من و تو
چویا: ولی من می‌خوام برای امتحان بخونم
دازای: نگران نباش کتاب هات رو بیار اونجا بخون، قبل از امتحان هم برمیگردیم
چویا: باشه ، پس بریم فقط کجا میریم؟
دازای: اومم می‌خوایم چندتا شهر رو بریم ، مثل ژاپن گردی میشه
چویا:خیلی خوبه ، براش ذوق دارم
دازای: پس الان خوب استراحت کن صبح وسایلمون رو جمع میکنیم .
چویا: باشه
دیدگاه ها (۰)

عشق جاودانپارت ۷۹دازای گونه ام رو آروم بوسیددازای: شب بخیر چ...

عشق جاودانپارت ۸۰سریع ازش دور شدمچویا: نه نه نمیخوام دازای: ...

عشق جاودان پارت۷۷ویو دازای خیلی خوشحالم که چویا رو دارمبرای ...

عشق جاودانپارت ۷۶ویو دازایآماده شدیم و حرکت کردیمدازای: خب ک...

هنتای :: سوکوکو

قهوه تلخ پارت ۳۶ویو دازای چویا رو رسوندیم ، رفتیم خونه . وار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط