پاکسازی نفرین

"پاکسازی نفرین"
هانول دستانش را روی سینه ی میهو گذاشت. نور خالصی از وجودش بیرون زد، مثل خورشیدی که در تاریکی بدرخشد. رگ های سیاه روی پوست میهو شروع به ازبین رفتن کردند، اما همزمان، همان خطوط سیاه کمکم به دستان هانول هم سرایت کرد.هانول روی زانوهایش افتاده بود، دستانش هنوز روی سینهی میهو قرار داشت. نور از انگشتانش جاری بود، اما رگهای سیاهِ نفرین حالا تا قلبش پیش رفته بودند. صورتش از درد پیچیده بود، اما تسلیم نمیشد.
"داره...تموم میشه..." نفسنفس میزد. "میهو رو... نجات میدم..."
چشمان میهو ناگهان باز شد. رنگ به صورتش برگشت و نفس عمیقی کشید اما هانول به جلو خم شد،تمام وجودش داشت از هم میپاشد. رگهای سیاه حالا تا گردنش بالا آمده بودند.
"هانول!" میهو فریاد زد و میخواست بلند شود، اما من جلو رفتم.
"نه. هنوز تموم نشده."
چشمان هانول پر از وحشت بود چون متوجه شد چه کاری میخواهم بکنم."سرا... نه... این انرژی شیطانی رو اگه بیرون بکشی، من.."
"ساکت باش." صدایم مثل تیغ بود.به فرشته ها اشاره کردم "نگهش دارین."
چهار فرشته از سایه ها بیرون آمدند و هانول را محکم گرفتند. او تقلا میکرد، التماس میکرد: "سرا، لطفاً نکن! این انرژی اگه رها بشه، تو رو میسوزونه."
"بسه." و بعد، دستم را روی سینه ی هانول گذاشتم.
انرژی سیاه مثل مایعی غلیظ زیر پوست هانول میجوشید.شروع به کشیدن آن به سمت خودم کردم. هانول فریاد کشید نه از درد، بلکه از ترس. "سرا! اینکار رو نکن! این.."
اما دیگر دیر بود.انرژی سیاه مثل مارهایی از دهان و چشم های هانول بیرون زد و به سمت من پیچید. درد برق آسایی تمام وجودم را فرا گرفت، انگار آتش در رگ هایم میدوید اما فقط یک لحظه. سپس، با حرکتی سریع، انرژی را به سمت پنجرهی باز قصر پرتاب کردم. انرژی با صدایی مهیب در هوا منفجر شد و به خاکستر تبدیل شد.
هانول بیحرکت روی زمین افتاد، اما نفس میکشید. میهو خودش را به او رساند و صورت رنگپریده اش را لمس کرد. "هانول...؟"
"زندست فقط هوشیاریش رو از دست داده." سپس به فرشتهها اشاره کردم: "هر دو رو به اتاق استراحت ببرین. مراقبشون باشین."
دیدگاه ها (۰)

"نجات کیونگ"اما کار تمام نشده بود.در گوشه ی دیگر اتاق، کیونگ...

"نبرد مبعد فرشتگان قدیمی" داخل معبد، تاریکی مطلق بود، فقط چش...

و در تمام این مدت، کیونگ روی پشتم میسوخت. گاهی اسمم را زمزمه...

"میهو و آرزوی پنهان"با لبخندی شیطانی به میهو نگاه کردم:"خواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط