برادر خوانده🧑🏻✨پارت 23🧑🏻✨
برادر خوانده🧑🏻✨پارت 23🧑🏻✨
+خوب اول بریم چرخ و فلک
_باشه بریم
خدا رو شکر خلوت بود تهیونگ بلیط گرفت و اومد سمتم
_بریم ا/ت
+باشه
رفتیم و سوار چرخ و فلک شدیم و چرخ فلک شروع به حرکت کرد
+اوپا حیفه عکس نگیریم
پاشدم وایسادم
+اوپا نگاه کن
_باشه
+ یک دو سه چیلیک (صدای عکس بود😅)اییییییی
ویو من
خب ا/ت بلند شد که عکس بندازه و چرخ و فلک تکون میخوره و می افته روی تهیونگ و لب هاشون به هم برخورد میکنه
ویو ا/ت
بازم این اتفاق لعنتی افتاد چه به عمد چه به غیر عمد من ولی من از قصد انجام ندادم فقط افتادم روش الان باید چیکار کنم بلند شم؟یا که چی من من چی کار کنم
که تهیونگ منو بغل کرد انداخت رو پاهاش
+او.او.پا
_ا/ت دیگه بهم نگو اوپا
+اخه چرا؟
_ا/ت چرا حس منو به خودت نمیفهمی
+چرا نمیفهمم منم دوست دارم
_ا/ت من دوست ندارم عاشقتم کی میخوای بفهمی
+م.ن من چیز من
_ا/ت هیچ اجباری نیست همین الان جواب بد...
منتظر نمودم حرفش رو کامل بزنه و لبام رو گذاشتم رو لباش
بعد از دو مین از هم فاصله گرفتیم ولی هنوز رو پاهاش بودم
خیلی خجالت میکشیدم تو چشمای تهیونگ نگاه کنم که چونم رو گرفت و سرم رو آورد بالا
_شیطون شدیا این آره بود؟
+شاید
_ای خدا میخوام بخورمت(محکم بغلش میکنههه)
+(این بنده خدا هم فقط خجالت میکشه)
_ا/ت ببینمت
+بله؟چیزیه رو صورتم
_اره قشنگی(مخ زنی در این حد)
+(لبخند)
خلاصه چرخ و فلک ایستاد و همه دونه دونه ازش پیاده میشدن خلاصه بقیه روزمون رو به عنوان کاپل گشتیم
خب خب کیف کنید
+خوب اول بریم چرخ و فلک
_باشه بریم
خدا رو شکر خلوت بود تهیونگ بلیط گرفت و اومد سمتم
_بریم ا/ت
+باشه
رفتیم و سوار چرخ و فلک شدیم و چرخ فلک شروع به حرکت کرد
+اوپا حیفه عکس نگیریم
پاشدم وایسادم
+اوپا نگاه کن
_باشه
+ یک دو سه چیلیک (صدای عکس بود😅)اییییییی
ویو من
خب ا/ت بلند شد که عکس بندازه و چرخ و فلک تکون میخوره و می افته روی تهیونگ و لب هاشون به هم برخورد میکنه
ویو ا/ت
بازم این اتفاق لعنتی افتاد چه به عمد چه به غیر عمد من ولی من از قصد انجام ندادم فقط افتادم روش الان باید چیکار کنم بلند شم؟یا که چی من من چی کار کنم
که تهیونگ منو بغل کرد انداخت رو پاهاش
+او.او.پا
_ا/ت دیگه بهم نگو اوپا
+اخه چرا؟
_ا/ت چرا حس منو به خودت نمیفهمی
+چرا نمیفهمم منم دوست دارم
_ا/ت من دوست ندارم عاشقتم کی میخوای بفهمی
+م.ن من چیز من
_ا/ت هیچ اجباری نیست همین الان جواب بد...
منتظر نمودم حرفش رو کامل بزنه و لبام رو گذاشتم رو لباش
بعد از دو مین از هم فاصله گرفتیم ولی هنوز رو پاهاش بودم
خیلی خجالت میکشیدم تو چشمای تهیونگ نگاه کنم که چونم رو گرفت و سرم رو آورد بالا
_شیطون شدیا این آره بود؟
+شاید
_ای خدا میخوام بخورمت(محکم بغلش میکنههه)
+(این بنده خدا هم فقط خجالت میکشه)
_ا/ت ببینمت
+بله؟چیزیه رو صورتم
_اره قشنگی(مخ زنی در این حد)
+(لبخند)
خلاصه چرخ و فلک ایستاد و همه دونه دونه ازش پیاده میشدن خلاصه بقیه روزمون رو به عنوان کاپل گشتیم
خب خب کیف کنید
۱۰.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.