عشق درگیرlast pt
پارت ۲۸ (اخر)
میخوان یکاری بکنن
کوک:فعلا بیا استراحت کن
نشستم روی صندلی
کوک:خوبی
اب دهنو قورت دادم
ا.ت:اوهوم
کوک:دیونه شدی میتونستی اینو زنگ بزنیو بگی
اروم زدم تو سرش
ا.ت:ببینم عقل از سرت پریده؟
کوک:اوهوم عاشقت شدم دیگه هم هیچی نمیخوام
ا.ت:دیوونه
ا.ت: اون الان تمام تماسامونو چک میکنه از هر طرف تحت نظرمون داره
ا.ت:واسه همین زنگ نزدم*لبخند
کوک:می خوام این جنگو دعوا هارو پایان بدم
ا.ت:چ.چجوری؟
کوک:بابای جی هوپ روبه مرگه
ا.ت:چی؟
کوک:این مثه یه فرصته که جلویه دعواهارو بگیرم
ا.ت:یعنی میخوای بابای جی هوپو بکشی؟
کوک:نه نه نه لازم نیست خودش داره جون میده با مراسم ختمی که برگزار میکنه میخوام هم دعواهارو جمع کنم و هم دوستی هفت سال پیشو دوباره راه بندازم
ا.ت:اما تو که...
کوک:دیگه نه میخوام دوسال قبلو فراموش کنم که چه اتفاقی افتاد
کوک: و بخاطره جون تو حاضرم تک تکشونو با تمام خطاهاشون ببخشم
ا.ت:ب.بخاطره من؟
کوک:نمیخوام تورو از دست بدم به اندازه کافی توی زندگیم اسیب دیدم ولی دیگه نمیخوام چیزی مانعمون بشه*لبخند تلخ
اروم بغلش کردم
ا.ت:منم نمیخوام ترکت کنم و قولم میدم
اروم از بغلش در اومدم
ا.ت:خب الان یونجونو چیکار کنیم؟
کوک:اون جاش امنه
ا.ت:جاش امنه؟
با پوزخندی که زد فهمیدم جاش امنه ینی چی
ا.ت: یعنی ده دیقه پیش فیلم بازی کردی
کوک:فک کردی نمیدونستم اون ضبط چیه؟مکس نمیتونه چیزیو از من پنهون کنه
ا.ت:واقعا مکس گفتی
مکس:متاسفم
پرش زمانی*
دوهفته بعد مراسم ختم بابای جی هوپ*
اماده بودم
و رفتم پایین
کوکی پایین منتظرم بود مثله همیشه با تیپ مشکیش ادمو میکشت
رفتم پیشش دستشو گرفتم
ات:کوک؟کوک؟
کلا ماتش برده برده بود
کوک:ب.بریم؟
ا.ت:اوم
راه افتادیم
ات:ببینم من که چیزه خاصی نباید بگم؟
کوک:نه فقط ده دیقست
ا.ت:خوبه
رسیدیم خونه ی جی هوپ
مراسم ختم بزرگی کرفته بودن
دم در دوتا بادیگارد بود
پیاده شدیم دست کوکیو گرفتمو وارد سالن شدیم
تعظیم کردیمو یه جا نشستیم
تمام اشناهو غیر اشنا جمع بود
حتی شوگا هم بود اون چجوری اومده؟
هیونگا یه طرف سالن بودن ما هم(مکنه ها و ا.ت)یه طرف دیگه
ا.ت:کوک مطمعنی؟
کوک:اره ا.ت دیگه اخرشه با جی هوپ صحبت کردم میخوایم تمومش کنیم
ا.ت:خوبه
تهیونگ:عاعا ببینید این دوتا مرغ عاشق رو
ا.ت:چیه؟سینگل موندی تقصیر ماعه
تهیونگ: از داره دنیا یه جیمین مونده بود که اونم رفت
جیمین:یجوری میگی انگار مردم
تهیونگ: نمردی ولی خب ازم دوری
جمی: نگران نباش منو جیمین هفته ای یکبار سر میزنین بهت
تهیونگ: خوبه تو به فکرم هستی زن داداش وگرنه همون یه هفته هم نبود
هممون خنده های ریزی کردیم
ا.ت:هیسسس مثلا مراسم ختمه ها
هممون فیس ناراحتی گرفتیم که صدای یک نفر توجهمونو جلب کرد
جی هوپ: ممنونم از همتون که اینجا جمع شدید امروز با جدایی پدرم میخوام پیوند قدیمی رو وصل کنم که به خاطره دلایلی از بین رفت
توی این چند سال خیلیا بی گناه کشته شدن خیلیامون از جدایی هم دیگه افسرده شدیم از از دست دادن عزانمون بخاطره درگیری های بیخودی انتقام از هم دیگه
خیلیامون دست گذاشتیم رو نقط ضعف بقیه ولی هیچی دستگیرمون نشد همه این اتفاقات بخاطره پولو ثروت و مالو دنیا بود خاکوکی؟ه هامون خودمون فقط چشممون به ثروتو مال بود انقد جلوی چشممونو گرفته بودن که دوستیه قدیمی مونو دیده نمیشد
ولی دیگه کافیه به اندازه کافی هم دیگه رو اذیت کردیم وقتشه نفرتو نارحتی هامونو کنار بزاریمو باهم دوست شیم ما تمام داراییمونو از دست دادیم(منظورش پدرو مادراشونه)اما دیگه نمیخوایم که دوستامونو از دست بدیم
با تک تک کلاماتی که جی هوپ میگفت قلبم ریش ریش میشد واقعا دلم میخواست دوستی شونو ببینم
جی هوپ به سمت میز ما اومد
جیمین از رو صندلی پاشد
جی هوپ:بیا بغلم داداش کوچیکه
جیمین:دلم برات تنگ شده بود
محکم همو بغل کردن
اشک تو چشام جمع شده بود
چشمم به هیونگا خورده بود که مثله یه لشکر داشتن به میزمون هجوم میاوردن
جین:دلم برات تنگ شده بود کوک
کوک:منم دلم برای جوکای بابابزرگی تنگ شده بود
همشون خوشحال بودن انگار اونا تشنه این روز بودن (گایز بخاطره بابای جی هوپ نمیتونستن کاری بکنن اوکیه الانم که مرده دارن خوشحالی میکنن😂😂)
میخوان یکاری بکنن
کوک:فعلا بیا استراحت کن
نشستم روی صندلی
کوک:خوبی
اب دهنو قورت دادم
ا.ت:اوهوم
کوک:دیونه شدی میتونستی اینو زنگ بزنیو بگی
اروم زدم تو سرش
ا.ت:ببینم عقل از سرت پریده؟
کوک:اوهوم عاشقت شدم دیگه هم هیچی نمیخوام
ا.ت:دیوونه
ا.ت: اون الان تمام تماسامونو چک میکنه از هر طرف تحت نظرمون داره
ا.ت:واسه همین زنگ نزدم*لبخند
کوک:می خوام این جنگو دعوا هارو پایان بدم
ا.ت:چ.چجوری؟
کوک:بابای جی هوپ روبه مرگه
ا.ت:چی؟
کوک:این مثه یه فرصته که جلویه دعواهارو بگیرم
ا.ت:یعنی میخوای بابای جی هوپو بکشی؟
کوک:نه نه نه لازم نیست خودش داره جون میده با مراسم ختمی که برگزار میکنه میخوام هم دعواهارو جمع کنم و هم دوستی هفت سال پیشو دوباره راه بندازم
ا.ت:اما تو که...
کوک:دیگه نه میخوام دوسال قبلو فراموش کنم که چه اتفاقی افتاد
کوک: و بخاطره جون تو حاضرم تک تکشونو با تمام خطاهاشون ببخشم
ا.ت:ب.بخاطره من؟
کوک:نمیخوام تورو از دست بدم به اندازه کافی توی زندگیم اسیب دیدم ولی دیگه نمیخوام چیزی مانعمون بشه*لبخند تلخ
اروم بغلش کردم
ا.ت:منم نمیخوام ترکت کنم و قولم میدم
اروم از بغلش در اومدم
ا.ت:خب الان یونجونو چیکار کنیم؟
کوک:اون جاش امنه
ا.ت:جاش امنه؟
با پوزخندی که زد فهمیدم جاش امنه ینی چی
ا.ت: یعنی ده دیقه پیش فیلم بازی کردی
کوک:فک کردی نمیدونستم اون ضبط چیه؟مکس نمیتونه چیزیو از من پنهون کنه
ا.ت:واقعا مکس گفتی
مکس:متاسفم
پرش زمانی*
دوهفته بعد مراسم ختم بابای جی هوپ*
اماده بودم
و رفتم پایین
کوکی پایین منتظرم بود مثله همیشه با تیپ مشکیش ادمو میکشت
رفتم پیشش دستشو گرفتم
ات:کوک؟کوک؟
کلا ماتش برده برده بود
کوک:ب.بریم؟
ا.ت:اوم
راه افتادیم
ات:ببینم من که چیزه خاصی نباید بگم؟
کوک:نه فقط ده دیقست
ا.ت:خوبه
رسیدیم خونه ی جی هوپ
مراسم ختم بزرگی کرفته بودن
دم در دوتا بادیگارد بود
پیاده شدیم دست کوکیو گرفتمو وارد سالن شدیم
تعظیم کردیمو یه جا نشستیم
تمام اشناهو غیر اشنا جمع بود
حتی شوگا هم بود اون چجوری اومده؟
هیونگا یه طرف سالن بودن ما هم(مکنه ها و ا.ت)یه طرف دیگه
ا.ت:کوک مطمعنی؟
کوک:اره ا.ت دیگه اخرشه با جی هوپ صحبت کردم میخوایم تمومش کنیم
ا.ت:خوبه
تهیونگ:عاعا ببینید این دوتا مرغ عاشق رو
ا.ت:چیه؟سینگل موندی تقصیر ماعه
تهیونگ: از داره دنیا یه جیمین مونده بود که اونم رفت
جیمین:یجوری میگی انگار مردم
تهیونگ: نمردی ولی خب ازم دوری
جمی: نگران نباش منو جیمین هفته ای یکبار سر میزنین بهت
تهیونگ: خوبه تو به فکرم هستی زن داداش وگرنه همون یه هفته هم نبود
هممون خنده های ریزی کردیم
ا.ت:هیسسس مثلا مراسم ختمه ها
هممون فیس ناراحتی گرفتیم که صدای یک نفر توجهمونو جلب کرد
جی هوپ: ممنونم از همتون که اینجا جمع شدید امروز با جدایی پدرم میخوام پیوند قدیمی رو وصل کنم که به خاطره دلایلی از بین رفت
توی این چند سال خیلیا بی گناه کشته شدن خیلیامون از جدایی هم دیگه افسرده شدیم از از دست دادن عزانمون بخاطره درگیری های بیخودی انتقام از هم دیگه
خیلیامون دست گذاشتیم رو نقط ضعف بقیه ولی هیچی دستگیرمون نشد همه این اتفاقات بخاطره پولو ثروت و مالو دنیا بود خاکوکی؟ه هامون خودمون فقط چشممون به ثروتو مال بود انقد جلوی چشممونو گرفته بودن که دوستیه قدیمی مونو دیده نمیشد
ولی دیگه کافیه به اندازه کافی هم دیگه رو اذیت کردیم وقتشه نفرتو نارحتی هامونو کنار بزاریمو باهم دوست شیم ما تمام داراییمونو از دست دادیم(منظورش پدرو مادراشونه)اما دیگه نمیخوایم که دوستامونو از دست بدیم
با تک تک کلاماتی که جی هوپ میگفت قلبم ریش ریش میشد واقعا دلم میخواست دوستی شونو ببینم
جی هوپ به سمت میز ما اومد
جیمین از رو صندلی پاشد
جی هوپ:بیا بغلم داداش کوچیکه
جیمین:دلم برات تنگ شده بود
محکم همو بغل کردن
اشک تو چشام جمع شده بود
چشمم به هیونگا خورده بود که مثله یه لشکر داشتن به میزمون هجوم میاوردن
جین:دلم برات تنگ شده بود کوک
کوک:منم دلم برای جوکای بابابزرگی تنگ شده بود
همشون خوشحال بودن انگار اونا تشنه این روز بودن (گایز بخاطره بابای جی هوپ نمیتونستن کاری بکنن اوکیه الانم که مرده دارن خوشحالی میکنن😂😂)
۱۷۷.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.