ازدواج قرار دادی
#ازدواج_قرار_دادی
پارت : 6
سرمو آوردم بالا که ...بله...لیا خانم...مثل همیشه ریدی...خوب شد حرف دیگ ای نزدی...هوف
لیا : آقای جئون...!
آقای جئون با همون پسره
هر دوتاشون با تعجب داشتن بهم نگاه میکردم اون پسره فهمید داشتم راجبش صحبت میکردم دستشو برد سمت گلوش و کراواتشو یکم شُل کرد ک آقای جئون خنده کوچیکی کرد و
جئون : گفته بودم باهاتون کار دارم
لیا : بله لطفا بشینید
اومدن جلو و هرکدوم روی صندلی های جلوی میزم نشستن
لیا : بفرمایید
جئون : خب همونطور که میدونین ما شرکت بزرگی داریم و با شرکت های زیادی سر و کار داریم
لیا : خب...
جئون : و مسلماً جلسات زیادی هم با این شرکت ها داریم
لیا : خب...
جئون : و توی جلسه باید پروژه هارو بصورت هیلی بی نقص توضیح بدیم
یه خنده ریز یکردم و گفتم
لیا : آقای جئون مسلماً برای این موضوع با من کار نداشتین درسته؟
جئون : بله...
نذاشتم حرف بزنه سریع کردم
لیا : پس لطفا برین سر اصل مطلب اینجوری بهتره
جئون : بله... من فکر کردم که شاید اینجوری بهتر باشه که میبینم شمام خیلی رُک هستین و این عالیه
لیا : بله سر موضوعات کاری کاملا جدی هستم
جئون : خیلیم عالی ... خب شما سر جلسه خیلی عالی پیش رفتین و خیلی خوب توضیح دادین تصمیم گرفتم اگه میشه و شما هم موافقین توی بعضی از جلسات مهم شما هم همراه ما باشین
اولش تعجب کردم فکر کردم میخواد بخاطر کاری که کردم تذکر بده خودمو جمع و جور کردم گفتم
لیا : ببخشید ولی به عنوان چه کسی توی جلساتتون شرکت کنم؟ حتما باید یه سمتی توی شرکتتون داشته باشم که بتونم توی جلسه ها شرکت کنم درسته؟
یه نگاهی به پسره کرد و
جئون : بله...کاملا درسته!
لیا : خب؟
کمی فکر کرد و گفت
جئون : میتونین یه مقداری از سهام شرکت رو بخرین
با این حرفش هم من هم اون پسره تعجب کردیم همون طور با تعجب بهش نگاه کردم
لیا : چی؟
پارت : 6
سرمو آوردم بالا که ...بله...لیا خانم...مثل همیشه ریدی...خوب شد حرف دیگ ای نزدی...هوف
لیا : آقای جئون...!
آقای جئون با همون پسره
هر دوتاشون با تعجب داشتن بهم نگاه میکردم اون پسره فهمید داشتم راجبش صحبت میکردم دستشو برد سمت گلوش و کراواتشو یکم شُل کرد ک آقای جئون خنده کوچیکی کرد و
جئون : گفته بودم باهاتون کار دارم
لیا : بله لطفا بشینید
اومدن جلو و هرکدوم روی صندلی های جلوی میزم نشستن
لیا : بفرمایید
جئون : خب همونطور که میدونین ما شرکت بزرگی داریم و با شرکت های زیادی سر و کار داریم
لیا : خب...
جئون : و مسلماً جلسات زیادی هم با این شرکت ها داریم
لیا : خب...
جئون : و توی جلسه باید پروژه هارو بصورت هیلی بی نقص توضیح بدیم
یه خنده ریز یکردم و گفتم
لیا : آقای جئون مسلماً برای این موضوع با من کار نداشتین درسته؟
جئون : بله...
نذاشتم حرف بزنه سریع کردم
لیا : پس لطفا برین سر اصل مطلب اینجوری بهتره
جئون : بله... من فکر کردم که شاید اینجوری بهتر باشه که میبینم شمام خیلی رُک هستین و این عالیه
لیا : بله سر موضوعات کاری کاملا جدی هستم
جئون : خیلیم عالی ... خب شما سر جلسه خیلی عالی پیش رفتین و خیلی خوب توضیح دادین تصمیم گرفتم اگه میشه و شما هم موافقین توی بعضی از جلسات مهم شما هم همراه ما باشین
اولش تعجب کردم فکر کردم میخواد بخاطر کاری که کردم تذکر بده خودمو جمع و جور کردم گفتم
لیا : ببخشید ولی به عنوان چه کسی توی جلساتتون شرکت کنم؟ حتما باید یه سمتی توی شرکتتون داشته باشم که بتونم توی جلسه ها شرکت کنم درسته؟
یه نگاهی به پسره کرد و
جئون : بله...کاملا درسته!
لیا : خب؟
کمی فکر کرد و گفت
جئون : میتونین یه مقداری از سهام شرکت رو بخرین
با این حرفش هم من هم اون پسره تعجب کردیم همون طور با تعجب بهش نگاه کردم
لیا : چی؟
۸.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.