ترکش خاطرات
#ترکش_خاطرات
#پارت_11
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
در باز شد ، مهرداد بود ؛
بلند شدم
ندا : سلام آقای رستگار
سری تکون داد و نگاهشو داد به مهراوه
زیر لب پرسید این کیه ؟
مهراوه هم چیزی گفت که من نشنیدم
رومو سمت مهراوه کردم ؛
ندا : با اجازتون من زحمتو کم میکنم
بعدشم خداحافظی کردم ، سرمو انداختم پایین و از اونجا رفتم؛
•••
(از زبون ندا)
خودمو رسوندم خونه
سردرد داشتم ؛
از اون روز قرار بود یه فشار عصبی همیشگی روم باشه ، ولی میدونستم که دیگه راه برگشتی نیست ،
پس ترجیح میدادم که بهش فکر نکنم ؛
بلند شدم و از داخل کابینت یه قرص برداشتم ، گزاشتم دهنم و پشتش یه لیوان آب خوردم ؛
نمیتونستم از فکر مهرداد بیام بیرون ،
از لحظه ی اول که دیدمش تا آخرین بار ؛ اگر رفتارش همیشه با من اینجوری باشه چطور ؟
•••
مهراوه : من ماشین نیاوردم مهرداد ، با تو میام خونه
مهرداد : پس باقی کاراتو بزار واسه فردا ، امروز خیلی خسته شدم ، زودتر بریم خونه
(از زبون مهراوه)
داخل ماشین شدیم
مهرداد : اون دختره کی بود داخل شرکت ؟
زیر لب خندیدم و بهش گفتم :
مگه منشی نمیخواستی ؟ منشی گرفتم دیگه !
مهرداد : چقدر یهویی ، چی شد یهو ؟
مهراوه: مگه قراره چیزی بشه ؟ دختره نیاز به کار داشت منم استخدامش کردم ...
#پارت_11
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
در باز شد ، مهرداد بود ؛
بلند شدم
ندا : سلام آقای رستگار
سری تکون داد و نگاهشو داد به مهراوه
زیر لب پرسید این کیه ؟
مهراوه هم چیزی گفت که من نشنیدم
رومو سمت مهراوه کردم ؛
ندا : با اجازتون من زحمتو کم میکنم
بعدشم خداحافظی کردم ، سرمو انداختم پایین و از اونجا رفتم؛
•••
(از زبون ندا)
خودمو رسوندم خونه
سردرد داشتم ؛
از اون روز قرار بود یه فشار عصبی همیشگی روم باشه ، ولی میدونستم که دیگه راه برگشتی نیست ،
پس ترجیح میدادم که بهش فکر نکنم ؛
بلند شدم و از داخل کابینت یه قرص برداشتم ، گزاشتم دهنم و پشتش یه لیوان آب خوردم ؛
نمیتونستم از فکر مهرداد بیام بیرون ،
از لحظه ی اول که دیدمش تا آخرین بار ؛ اگر رفتارش همیشه با من اینجوری باشه چطور ؟
•••
مهراوه : من ماشین نیاوردم مهرداد ، با تو میام خونه
مهرداد : پس باقی کاراتو بزار واسه فردا ، امروز خیلی خسته شدم ، زودتر بریم خونه
(از زبون مهراوه)
داخل ماشین شدیم
مهرداد : اون دختره کی بود داخل شرکت ؟
زیر لب خندیدم و بهش گفتم :
مگه منشی نمیخواستی ؟ منشی گرفتم دیگه !
مهرداد : چقدر یهویی ، چی شد یهو ؟
مهراوه: مگه قراره چیزی بشه ؟ دختره نیاز به کار داشت منم استخدامش کردم ...
۲۷۴
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.