پارت ۶۰
پارت ۶۰
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
تهیونگ:قهقهه بلندی زدم
پس کینه ای تر از این حرفا بودی یونگی کوچولو
میتونم تصورت کنم وقتی داشتی یواشکی تو
خونه کارایی که بابام با خانوادت میکرد و نگا
میکردی....
آخی...پس خیلی سختی کشیدی تا بزرگ بشی نه؟
با خنده بلندی ادامه دادم
خیلی ترحم برانگیزی
جیمین:حال بد یونگی و دیدم و نتونستم کاری نکنم
رفتم جلو و مشت خیلی محکی به دهنش زدم
دهنتو ببند حرومزاده
تهیونگ:با نیشخند دستمو کشیدم روی خون دهنم
فک کردم مرده بودی جیمین
هانسونگ:بسه دیگه
کیم تهیونگ
اسلحه رو بنداز زمین و بیا جلو
دستاتو پشت سرت نگه دار
تهیونگ:قبلش میخوام با عشقم خداحافظی کنم
رفتم سمت ا.ت و لبشو بوسیدم
موهاشو دادم پشت گوشش
میدونم ازم متنفری کوچولو
ولی من بالاخره از اون تو میام بیرون
تا تورو ازشون نگیرم آروم نمیشم
ا.ت:چشمای پر اشکمو بستم و دستامو مشت کردم
تهیونگ:ببخشید عشق من
ببخشید
ا.ت:گیج به چشمای سرد و بی رحمش خیره شده بودم که با شلیکی که بهم شد چشمامو بستم و روی زمین افتادم
تهیونگ:به قلبش شلیک کردم و کلت و انداختم زمین
دستامو بردم بالا
خب..حالا بریم آقا پلیسه
دور و بر تهیونگ و پلیس گرفته بود
دستشو دستبند زدن و سوار ماشین کردنش و ماشینهای پلیس پشت سر هم حرکت کردن
هانسونگ: سریع با آمبولانس تماس گرفتم...
یونگی:پاهام جونی برای حرکت کردن نداشتن
خودمو سمت ا.ت کشوندم نشستم کنارش و پیشونیمو روی پیشونیش گذاشتم
بی اهمیت به اشکایی که پشت سر هم روی گونم میریخت با صدای رعد و برق سرمو بلند کردم قطره های سرد بارون بی رحم به صورتم سیلی میزدن
وویونگ:زمین غرق خون بود
زانوهام شل شد بی اهمیت به خیس شدنم زیر بارون نشستم روی زمین
دستای سرد ا.ت رو گرفتم
ت..تو قول داده بودی ا.ت
تو..تو گفتی تا همیشه پیشم میمونی مگه نه؟؟
جیمین:با گریه وویونگ و از روی زمین بلند کردم و سوار ماشینم کردم
وویونگ:محکم به شیشه ماشین میکوبیدم و جیغ میزدم
جیمین:سوار ماشین شدم و با گریه گفتم
بزار یونگی باهاش تنها باشه وویونگ
نگرانش نباش اون زنده میمونه
الان آمبولانس میرسه..خب؟
سرمو روی فرمون گذاشتم و با صدای بلند اشکامو آزاد میکردم...
┈───┈───┈──┈──
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
تهیونگ:قهقهه بلندی زدم
پس کینه ای تر از این حرفا بودی یونگی کوچولو
میتونم تصورت کنم وقتی داشتی یواشکی تو
خونه کارایی که بابام با خانوادت میکرد و نگا
میکردی....
آخی...پس خیلی سختی کشیدی تا بزرگ بشی نه؟
با خنده بلندی ادامه دادم
خیلی ترحم برانگیزی
جیمین:حال بد یونگی و دیدم و نتونستم کاری نکنم
رفتم جلو و مشت خیلی محکی به دهنش زدم
دهنتو ببند حرومزاده
تهیونگ:با نیشخند دستمو کشیدم روی خون دهنم
فک کردم مرده بودی جیمین
هانسونگ:بسه دیگه
کیم تهیونگ
اسلحه رو بنداز زمین و بیا جلو
دستاتو پشت سرت نگه دار
تهیونگ:قبلش میخوام با عشقم خداحافظی کنم
رفتم سمت ا.ت و لبشو بوسیدم
موهاشو دادم پشت گوشش
میدونم ازم متنفری کوچولو
ولی من بالاخره از اون تو میام بیرون
تا تورو ازشون نگیرم آروم نمیشم
ا.ت:چشمای پر اشکمو بستم و دستامو مشت کردم
تهیونگ:ببخشید عشق من
ببخشید
ا.ت:گیج به چشمای سرد و بی رحمش خیره شده بودم که با شلیکی که بهم شد چشمامو بستم و روی زمین افتادم
تهیونگ:به قلبش شلیک کردم و کلت و انداختم زمین
دستامو بردم بالا
خب..حالا بریم آقا پلیسه
دور و بر تهیونگ و پلیس گرفته بود
دستشو دستبند زدن و سوار ماشین کردنش و ماشینهای پلیس پشت سر هم حرکت کردن
هانسونگ: سریع با آمبولانس تماس گرفتم...
یونگی:پاهام جونی برای حرکت کردن نداشتن
خودمو سمت ا.ت کشوندم نشستم کنارش و پیشونیمو روی پیشونیش گذاشتم
بی اهمیت به اشکایی که پشت سر هم روی گونم میریخت با صدای رعد و برق سرمو بلند کردم قطره های سرد بارون بی رحم به صورتم سیلی میزدن
وویونگ:زمین غرق خون بود
زانوهام شل شد بی اهمیت به خیس شدنم زیر بارون نشستم روی زمین
دستای سرد ا.ت رو گرفتم
ت..تو قول داده بودی ا.ت
تو..تو گفتی تا همیشه پیشم میمونی مگه نه؟؟
جیمین:با گریه وویونگ و از روی زمین بلند کردم و سوار ماشینم کردم
وویونگ:محکم به شیشه ماشین میکوبیدم و جیغ میزدم
جیمین:سوار ماشین شدم و با گریه گفتم
بزار یونگی باهاش تنها باشه وویونگ
نگرانش نباش اون زنده میمونه
الان آمبولانس میرسه..خب؟
سرمو روی فرمون گذاشتم و با صدای بلند اشکامو آزاد میکردم...
┈───┈───┈──┈──
۶.۱k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.