دلبر کوچولو

دلبر کوچولو
#PART_5

بی‌توجه به اینکه تو این جنگل درندشت فقط منو اون مرد ناشناس تنها هستیم، با جسارت زل تو چشماش و گفتم:
_به تو چه؟ شما همیشه اینقدر نگران مردمی؟
چشماش رو محکم روهم فشار داد و نفسش رو با شدت فرستاد بیرون، معلوم بود بدجور حرصش رو در آورده بودم!
شونه‌ای بالا انداختم، باز بی‌توجه بهش راه افتادم.
هنوز دو قدم نرفته بودم که بازوم به شدت کشیده شد و وقتی به خودم اومدم محکم خوردم به سینش و تقریبا افتادم تو بغلش!
خوبه ای گفت دستش رو انداخت زیر زانوم و با یه حرکت بلندم کرد.
از ترس جیغ خفیفی کشیدم و محکم گردنش رو چسبیدم!
خیلی ریلکس شروع به راه رفتن کرد.
از شوک زبونم بند اومده فقط دستام رو از ترس افتادن محکم دور گردنش حلقه کرده بودم.
اونم بدون اینکه به صورت رنگ پریده من نگاه کنه راه می‌رفت!
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم، یهو موهاش رو محکم کشیدم و جیغ زدم:
_من رو بزار پایین گوریل، با چه اجازه‌ای من رو بغل کردی هان؟
از حرکت ایستاد و با درد نالید:
_ اخ، موهام رو ول کن دختر چقدر وحشی هستی تو!
موهاش رو محکم‌تر کشیدم.
_ولم می‌کنی یا همه‌ی موهات رو یکی یکی از روی سرت بکنم؟
یهو دستش رو انداخت زیر باس.نم و برعکس تو هوا آویزون شدم!
از حرکت یهوییش رفتم تو شوک، چشمام گرد شده بود.
حس کردم دل و رودم داره میاد تو حلقم.
با مشت کوبیدم تو کمرش و گفتم:
_بزارم پایین گوریل، وای الان بالا میارم.
بلند خندید و گفت:
_فعلا همونجا باش تا شاید یکم زبون بیچارت استراحت کنه.
پوفی کشیدم و کلافه چشمام رو بستم و با دستم کمرشو محکم گرفته بودم ، واقعا حالم داشت بد میشد...!

💜💜💜💜💜
به نظرتون اسم این غریبه چیه؟😉
دیدگاه ها (۰)

دلبر کوچولو#PART_6بارون هم همچنان میومد و سرتا پا خیس شده بو...

دلبر کوچولو#PART_7اینقدر قشنگ بود که با دهان باز رفتم داخل و...

دلبر کوچولو#PART_4یهو فکم رو گرفت بین مشتش و فشار محکمی بهش ...

دلبر کوچولو#PART_3 تقریبا هوا تاریک شده بود و سوز سردی میومد...

آن سوی آینه P 34به زنجیر ها نگاه کردم پاره شده بودن( ویو ا.ت...

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط