اسم: چرا من
اسم: چرا من
پارت ۵۱
الکس: خوشگل شدی..... خوب که اینا برات گرفتم
لونا: اها ممنون........بریم راستی کجا می ریم
الکس: کافه.... شهربازی...و خرید
لونا: بچه ها اومدن
الکس: قرار همه با یک ماشین بریم
ویو کافه: بعد از خوردن صبحانه و یکم خش بش کردن با بچه ها به سمت شهر بازی رفتن
الکس :اول چی سوار شیم
لونا: ترن هوایی
لیا : من میترسم نمیام
الکس : عشقم ترسی نداره که فقط بیا
لیا : من نمیام
آلکس:باشه پس ما میریم
سوک هون : من و جولی و مین هو میایم
الکس : منو لونا با هم
سوک هون: اوک
ویو ترن هوایی
لونا : صبر کن گوشیم حاضر کنم میخوام لایو بگیرم
الکس : اوکی
ویو وقتی سوار ترن هوایی شدن
لونا : گایز بچهها امروز با اوپا اومدیم ترن هوایی
لونا: بزارید اوپامو معرفی کنم......... الکس.. اوپا نگاه کن
الکس : سلام
لونا: بچه ها اوپا تنها کسی است که بی چون چرا من دوست داره و بهم اعتماد داره ( لبخند تلخ)
(ویو جئون )
سر کار بودم که گفتم یکم با گوشیم ور برم وقتی گوشیمو باز کردم داخل اینستا رفتم دیدم لونا لایو گذاشته وقتی لایو لونا را دیدم یه لحظه قلبم لرزید به آقای لی گفتم سریع ردشو بگیره
(ویو وقتی رفت شهربازی)
وقتی رفتم شهربازی لونا دیدم که چقدر خوشحال یکم عصبی بودم که چرا به من اهمیت نداد یهو دیدم لونا شروع کرد پریدن داخل بغل الکس و سریع دوید که الکس گرفتش و می خندید واقعا اینقدر برات بی ارزش بودم با عصبانیت به سمتش رفتم......
پارت ۵۱
الکس: خوشگل شدی..... خوب که اینا برات گرفتم
لونا: اها ممنون........بریم راستی کجا می ریم
الکس: کافه.... شهربازی...و خرید
لونا: بچه ها اومدن
الکس: قرار همه با یک ماشین بریم
ویو کافه: بعد از خوردن صبحانه و یکم خش بش کردن با بچه ها به سمت شهر بازی رفتن
الکس :اول چی سوار شیم
لونا: ترن هوایی
لیا : من میترسم نمیام
الکس : عشقم ترسی نداره که فقط بیا
لیا : من نمیام
آلکس:باشه پس ما میریم
سوک هون : من و جولی و مین هو میایم
الکس : منو لونا با هم
سوک هون: اوک
ویو ترن هوایی
لونا : صبر کن گوشیم حاضر کنم میخوام لایو بگیرم
الکس : اوکی
ویو وقتی سوار ترن هوایی شدن
لونا : گایز بچهها امروز با اوپا اومدیم ترن هوایی
لونا: بزارید اوپامو معرفی کنم......... الکس.. اوپا نگاه کن
الکس : سلام
لونا: بچه ها اوپا تنها کسی است که بی چون چرا من دوست داره و بهم اعتماد داره ( لبخند تلخ)
(ویو جئون )
سر کار بودم که گفتم یکم با گوشیم ور برم وقتی گوشیمو باز کردم داخل اینستا رفتم دیدم لونا لایو گذاشته وقتی لایو لونا را دیدم یه لحظه قلبم لرزید به آقای لی گفتم سریع ردشو بگیره
(ویو وقتی رفت شهربازی)
وقتی رفتم شهربازی لونا دیدم که چقدر خوشحال یکم عصبی بودم که چرا به من اهمیت نداد یهو دیدم لونا شروع کرد پریدن داخل بغل الکس و سریع دوید که الکس گرفتش و می خندید واقعا اینقدر برات بی ارزش بودم با عصبانیت به سمتش رفتم......
۹۱۱
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.