اسم :چرا من
اسم :چرا من
پارت ۴۹
چرا جئون بهم اهمیت نمی ده یعنی چش شده اهه ولش پسر خنگ بخاطرت رو کاناپه خوابم برد دلم برای الکس تنگ شده بزار بهش زنگ بزنم
لونا: الو
الکس: الو خوشگله خوبی
لونا: خوبم دلم برات تنگ شده
الکس: منم بیا با بچهها بریم بار
لونا: باشه من حاضر میشم میام
الکس: باشه
ساعت ۶
لونا: رفتم اتاق سریع دوش گرفتم حاضر شدم یک لباس خیلی خوشگل پوشیدم و به سمت بار حرکت کردم که الکس بچهها دیدم رفتیم داخل بار اینقدر خوش گذشت که گفتن نداشت
الکس: لونا ساعت ۱ شب بریم دیگه ( یکم مست )
لونا: من می رم خدانگهدار ( مست)
الکس: خودم می رسونمت
لونا: باشه بای بچهها ( مست)
ویو رسیدن به خونه
لونا: ممنون اوپا دوست دارم بای ( مست )
الکس: منم دوست دارم بای
ویو جئون: وقتی اومدم خونه لونا نبود هر چقدر دنبالش گشتم پیداش نکردم باهاش تماس گرفتم جواب نداد این دختر کجاست
لونا وارد خونه شد مست بود تلو تلو راه می رفت چراغ خونه روشن کرد که جئون دید
جئون: کجا بودی ( داد )
لونا: بار بودم
جئون : این چه لباسی پوشیدی.....با کی رفتی .....چرا از من اجازه نگرفتی..هان ...چرا هرزه بازی در میاری ( داد عصبی)
جئون اینقدر عصبانی بود که نمی دونست چی میگه لونا چند لحظه ای به چشماش نگاه کرد قطره اشکی از چشماش چکید و بی توجه به جئون به سمت اتاق رفت دوست داشت گریه کنه ولی جلوی خودش گرفت بعد چند لحظه به خودش اومد و به الکس زنگ زد
لونا: اوپا میشه بیای دنبالم ( بغضش شکست )
الکس: باشه باشه میام ( نگران)
لونا یکم به خودش اومد آبی به دست صورتش زد یکم که اوکی شد الکس زنگ زد
بچهها داخل روبیکا پیج رمان زدم فالو کنید رمان جدید نوشتم هر کی کانال می خواد با بگه
پارت ۴۹
چرا جئون بهم اهمیت نمی ده یعنی چش شده اهه ولش پسر خنگ بخاطرت رو کاناپه خوابم برد دلم برای الکس تنگ شده بزار بهش زنگ بزنم
لونا: الو
الکس: الو خوشگله خوبی
لونا: خوبم دلم برات تنگ شده
الکس: منم بیا با بچهها بریم بار
لونا: باشه من حاضر میشم میام
الکس: باشه
ساعت ۶
لونا: رفتم اتاق سریع دوش گرفتم حاضر شدم یک لباس خیلی خوشگل پوشیدم و به سمت بار حرکت کردم که الکس بچهها دیدم رفتیم داخل بار اینقدر خوش گذشت که گفتن نداشت
الکس: لونا ساعت ۱ شب بریم دیگه ( یکم مست )
لونا: من می رم خدانگهدار ( مست)
الکس: خودم می رسونمت
لونا: باشه بای بچهها ( مست)
ویو رسیدن به خونه
لونا: ممنون اوپا دوست دارم بای ( مست )
الکس: منم دوست دارم بای
ویو جئون: وقتی اومدم خونه لونا نبود هر چقدر دنبالش گشتم پیداش نکردم باهاش تماس گرفتم جواب نداد این دختر کجاست
لونا وارد خونه شد مست بود تلو تلو راه می رفت چراغ خونه روشن کرد که جئون دید
جئون: کجا بودی ( داد )
لونا: بار بودم
جئون : این چه لباسی پوشیدی.....با کی رفتی .....چرا از من اجازه نگرفتی..هان ...چرا هرزه بازی در میاری ( داد عصبی)
جئون اینقدر عصبانی بود که نمی دونست چی میگه لونا چند لحظه ای به چشماش نگاه کرد قطره اشکی از چشماش چکید و بی توجه به جئون به سمت اتاق رفت دوست داشت گریه کنه ولی جلوی خودش گرفت بعد چند لحظه به خودش اومد و به الکس زنگ زد
لونا: اوپا میشه بیای دنبالم ( بغضش شکست )
الکس: باشه باشه میام ( نگران)
لونا یکم به خودش اومد آبی به دست صورتش زد یکم که اوکی شد الکس زنگ زد
بچهها داخل روبیکا پیج رمان زدم فالو کنید رمان جدید نوشتم هر کی کانال می خواد با بگه
۱.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.