part 40
part 40
عشق تلخ
#رضا
به دنیا گفتم سریعتر بیاد پیشم..یه جا خلوت کنیم و حرفامونو رک و راست بگیم
_دنیا میخوای کمکت کنم اجی؟؟
+نه مچکرم
آروم آروم اومد سمتم
دستش رو شکمش بود
_دنیا..عزیزم واقعا عذر میخوام.یه سری موضوعات تا میخواست باز شه این اتفاقا واست افتاد..اون قرار من با تو ک قبل از این اتفاق برات افتادم راجع به همین بود
+خب چی شده بگو دیه
من برای کار بابام نیاز به پول خیلی زیادی داشتم..من یه بلاگرم و در امد چندانی ندارم...دختر عموی بابام به فکر انتقام گرفتن از بابام بود و الکی گولم زد که میخواد کمکم کنه و واقعا عاشقمه اول ارسلان که قبول نکرد و به خاطر مشکل قلب بابام ک نمیتونست زندان بمونه قبول کردم
ازون روز ب بعد بردگی من نسبت به علی و سارا شروع شد و من نمیدونستم
سارا جلوی همه عاشق ترین خودشو نشون میدادو تنها با من اصن یه کلمم حرف نمیزد
تو این چند مدت حتی من یبار دستمم بش نخورد اما...
من عاشق نبودم.حسی ک با توعه با هیچکی تجربه نشده قول میدم بت
#دنیا
بغض عجیبی تو گلوم گیر کرده بودکه هر آن ممکن بود بترکه
رضا دستشو تو دستم مشت کرد و گف :آروم باش قشنگ..قول میدم درستش میکنم.الان اون سارا مرده..علیو درستش میکنم..هیچ حسی بین من اون رد و بدل نشد قول میدم بت
با حالت گریه گفتم
چرا زودتر.....نگفتی((گریه))منو عاشق خودت کردیو این همه اتفاق واسم پیش اومد
ای کاش از همون اول نمیدیدمت.
رضا:درستش میکنم قول میدم قول قول قول
باشه؟
تو بغلم محکم فشارش دادم...سریع از بغلم در اومد و گف من اصن عادت ندارم تنها با یه پسر حرف زنم سریع بریم پیش بچه ها من راحت نیستم
روابطش خوب و عادی نبود ولی یکم میگذشت بهتر از قبل میشد منم نارحت نیمشدم چون منم بودم حالم همین بود
ادامه دارد....
ببینین چقد تو تعطیلات زود زود پارت میدم
ایح ایح ایح
عشق تلخ
#رضا
به دنیا گفتم سریعتر بیاد پیشم..یه جا خلوت کنیم و حرفامونو رک و راست بگیم
_دنیا میخوای کمکت کنم اجی؟؟
+نه مچکرم
آروم آروم اومد سمتم
دستش رو شکمش بود
_دنیا..عزیزم واقعا عذر میخوام.یه سری موضوعات تا میخواست باز شه این اتفاقا واست افتاد..اون قرار من با تو ک قبل از این اتفاق برات افتادم راجع به همین بود
+خب چی شده بگو دیه
من برای کار بابام نیاز به پول خیلی زیادی داشتم..من یه بلاگرم و در امد چندانی ندارم...دختر عموی بابام به فکر انتقام گرفتن از بابام بود و الکی گولم زد که میخواد کمکم کنه و واقعا عاشقمه اول ارسلان که قبول نکرد و به خاطر مشکل قلب بابام ک نمیتونست زندان بمونه قبول کردم
ازون روز ب بعد بردگی من نسبت به علی و سارا شروع شد و من نمیدونستم
سارا جلوی همه عاشق ترین خودشو نشون میدادو تنها با من اصن یه کلمم حرف نمیزد
تو این چند مدت حتی من یبار دستمم بش نخورد اما...
من عاشق نبودم.حسی ک با توعه با هیچکی تجربه نشده قول میدم بت
#دنیا
بغض عجیبی تو گلوم گیر کرده بودکه هر آن ممکن بود بترکه
رضا دستشو تو دستم مشت کرد و گف :آروم باش قشنگ..قول میدم درستش میکنم.الان اون سارا مرده..علیو درستش میکنم..هیچ حسی بین من اون رد و بدل نشد قول میدم بت
با حالت گریه گفتم
چرا زودتر.....نگفتی((گریه))منو عاشق خودت کردیو این همه اتفاق واسم پیش اومد
ای کاش از همون اول نمیدیدمت.
رضا:درستش میکنم قول میدم قول قول قول
باشه؟
تو بغلم محکم فشارش دادم...سریع از بغلم در اومد و گف من اصن عادت ندارم تنها با یه پسر حرف زنم سریع بریم پیش بچه ها من راحت نیستم
روابطش خوب و عادی نبود ولی یکم میگذشت بهتر از قبل میشد منم نارحت نیمشدم چون منم بودم حالم همین بود
ادامه دارد....
ببینین چقد تو تعطیلات زود زود پارت میدم
ایح ایح ایح
۱۶.۲k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.