love inother style پارت66
#love_inother_style #پارت66
تهیونگ
پوففف امروزم مسیج نداد چرا واقعا کرواتمو یکم شل کردم به صندلیم تکیه دادم تلفن دفترم زنگ خورد
من:بگو
منشی:ببخشید آقا کیم اقایی شن جینیونگ میخوان شمارو ببین چیکار کنم
من:بفرستینشون داخل
منشی:چشم قربان
چهره اش تویی چهارچوب مشخص شد خیلی تغییر کرد یهو قیافش ازاین رو به اون رو شدش
من:ببین کی اینجاست جناب استاد
جینیونگ:سلام جناب ریس چطوری پسر هیع دیگه بله بعضیا رئیس شرکتایی معروف میشن بعضیام مثل من استاد
من:اختیار دارین کی میتونه جناب جینیونگ بازیگر واستاد دانشکده معروف بازیگری رو نشناسه حالا چیشدع اومدی اینجا
جینیونگ اصولا آدم احساساتی بود گریش زودی دراومد رفتم سمتش
من:هیعع پسر چت شد یهو
نشوندمش رویی مبل اونم شروع کرد به تمام ماجرا رو گفتن منو میگی آنچنان حرص خوردم از ساکونو که نگو نپرس
من:چرا بهش نمیگی
جینیونگ:که اعذابش بدم اصلا فکرشم نکن!
من:لیاقتونداره عشقت خیلی پاکه اما وقت اینکه ثابت کنی اون دختره تورو بوسیده کم بود
جینیونگ:چیکار کنم ته به نظرت
من:آهان گرفتم این آخر ماه عروسیه برادر دیگش یونگ همونجا تو عروسی گیرش بیار باهاش حرف بزن نظرت چیه؟
جینیونگ:خوبه مرسی راستی تو نینا وضعیتتون چطوره
من:خوبه ولی دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکار کنم
جینیونگ:بیارش پیش خودت نظرت چیه؟
من:منشیم بشه یعنی
جینیونگ:آره بیشتر باهمم آشنا میشین
من:عالیه خوب بریم منم وقت کاریم تموم شده یه دوریی بزنیم چی میگی
جینیونگ:آه نه من کلاس دارم بای شرمنده بازم
من:نه بابا این چه حرفیه به سلامت
کتمو برداشتم همون زمان به نینا مسیج دادم
من:میایی بریم بیرون
نینا:نه نمیتونم حال ساکونو خوب نیس تو بیا خونه ما شام منم میام
منم از خدا خواسته هرچی نباشه باید خودمو تو دل بابایی نینا جا کنم
من:باش پس بای
نینا:مرسی درک کردی بایی
تهیونگ
پوففف امروزم مسیج نداد چرا واقعا کرواتمو یکم شل کردم به صندلیم تکیه دادم تلفن دفترم زنگ خورد
من:بگو
منشی:ببخشید آقا کیم اقایی شن جینیونگ میخوان شمارو ببین چیکار کنم
من:بفرستینشون داخل
منشی:چشم قربان
چهره اش تویی چهارچوب مشخص شد خیلی تغییر کرد یهو قیافش ازاین رو به اون رو شدش
من:ببین کی اینجاست جناب استاد
جینیونگ:سلام جناب ریس چطوری پسر هیع دیگه بله بعضیا رئیس شرکتایی معروف میشن بعضیام مثل من استاد
من:اختیار دارین کی میتونه جناب جینیونگ بازیگر واستاد دانشکده معروف بازیگری رو نشناسه حالا چیشدع اومدی اینجا
جینیونگ اصولا آدم احساساتی بود گریش زودی دراومد رفتم سمتش
من:هیعع پسر چت شد یهو
نشوندمش رویی مبل اونم شروع کرد به تمام ماجرا رو گفتن منو میگی آنچنان حرص خوردم از ساکونو که نگو نپرس
من:چرا بهش نمیگی
جینیونگ:که اعذابش بدم اصلا فکرشم نکن!
من:لیاقتونداره عشقت خیلی پاکه اما وقت اینکه ثابت کنی اون دختره تورو بوسیده کم بود
جینیونگ:چیکار کنم ته به نظرت
من:آهان گرفتم این آخر ماه عروسیه برادر دیگش یونگ همونجا تو عروسی گیرش بیار باهاش حرف بزن نظرت چیه؟
جینیونگ:خوبه مرسی راستی تو نینا وضعیتتون چطوره
من:خوبه ولی دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکار کنم
جینیونگ:بیارش پیش خودت نظرت چیه؟
من:منشیم بشه یعنی
جینیونگ:آره بیشتر باهمم آشنا میشین
من:عالیه خوب بریم منم وقت کاریم تموم شده یه دوریی بزنیم چی میگی
جینیونگ:آه نه من کلاس دارم بای شرمنده بازم
من:نه بابا این چه حرفیه به سلامت
کتمو برداشتم همون زمان به نینا مسیج دادم
من:میایی بریم بیرون
نینا:نه نمیتونم حال ساکونو خوب نیس تو بیا خونه ما شام منم میام
منم از خدا خواسته هرچی نباشه باید خودمو تو دل بابایی نینا جا کنم
من:باش پس بای
نینا:مرسی درک کردی بایی
۷.۶k
۲۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.