بی رحم
#بی_رحم
part 66
ویو یوری
مشغول پوشیدن لباسم بودم جیمین هنوز خواب بود پس سعی کردم این کار رو بی سر و صدا انجام بدم
بعد از اماده شدنم به سمت شرکت رفتم
توی مسیر ذهنم همش درگیر رفتارای جیمین بود
البته برای فردی مثل جیمین اون رفتارا اونقدرا عجیبم نبود ... اما برای من ازار دهنده بود ... من نمی تونستم بی توجه گی های اونو ببینم و این چند وقتم اونقدر درگیر کاراشه که شاید در شبانه روز فقط چند ساعت پیش هم بودیم
مثلا قرار بود دیشب همه اون روزا جبران بشه ولی خب انگاری کارش مهم تر بود
نمیدونم چرا احساس میکردمیرام بی خوده اما بازم نمی تونستم با خودم کنار بیام و باز هم رفتارای جیمین اذیتم میکرد هر چند هم که سعی میکردم درکش کنم
سعی گردم افکارمو کمی کنار بزارم و کمتر بهشون فکر کنم
به محض رسیدنم به شرکت ماشین رو توی پارکینگ اونجا پارک کردم و خودمم وارد شرکت شدم و طبق معمول شروع به کار کردم
****
جیمین بخاطر کم خوابی دیشبش اون روز بیشتر از روز های دیگه خوابیده بود
به محض بیدار شدنش بر خلاف انتظارش با جای خالی یوری رو به رو شد
حدس میزد که بخاطر رفتن به شرکت زود تر بیدار شده
از روی تخت به قصد رفتن به سرویس بلند شد اما متوجه زنگ خوردن گوشیش شد به سمت گوشیش رفت تا ببینه این موقع صبح کیه
با دیدن اسم هه یونگ گوشی رو برداشت حتما کار مهمی داشت که این موقع زنگ زده
به محص وصل کردن تلفن صدای هه یونگ پشت خط پیچید
_ارباب چرا تماس های قبلیم رو جواب نمیدادید مشکلی پیش اومده
_ اتفاقی افتاده
_ نه ارباب ولی نگه داشتن اون دوتا پیش هم خطرناکه بهتره اتاقاشون رو از هم جدا کنیم
_این وقت صبح زنگ زدی فقط همینو بگی
_ببخ....
بدون این که کلمه ی دیگه ای بشنوه تلفن رو قطع کرد
نگاهی به تعداد تماس های از دست رفتش انداخت
واقعا نمی تونست درکش کنه فقط بخاطر همچین چیز کوچیکی اینوقت صبح به من انقدر زنگ زده اینو میتونست بعدا هم بهم بگه
سعی کرد زیاد خودش رو درگیر نکنه
اون روز بعد از انجام کاراش و خوردن صبحانه لباسش رو عوض کرد
اما قبل از اینکه به محل کار خودش بره تصمیم گرفت یه سر به یوری بزنه
باید یه جور از دلش در میاورد
اون بخاطر دیر کردنش بهش قول اون شب رو داد اما بازم بخاطر کارش بیخیال شد و الا بابد دو تا اشتباه رو جبران میکرد
فقط امید وار بود واکنش بدی از طرف یوری نبینه
part 66
ویو یوری
مشغول پوشیدن لباسم بودم جیمین هنوز خواب بود پس سعی کردم این کار رو بی سر و صدا انجام بدم
بعد از اماده شدنم به سمت شرکت رفتم
توی مسیر ذهنم همش درگیر رفتارای جیمین بود
البته برای فردی مثل جیمین اون رفتارا اونقدرا عجیبم نبود ... اما برای من ازار دهنده بود ... من نمی تونستم بی توجه گی های اونو ببینم و این چند وقتم اونقدر درگیر کاراشه که شاید در شبانه روز فقط چند ساعت پیش هم بودیم
مثلا قرار بود دیشب همه اون روزا جبران بشه ولی خب انگاری کارش مهم تر بود
نمیدونم چرا احساس میکردمیرام بی خوده اما بازم نمی تونستم با خودم کنار بیام و باز هم رفتارای جیمین اذیتم میکرد هر چند هم که سعی میکردم درکش کنم
سعی گردم افکارمو کمی کنار بزارم و کمتر بهشون فکر کنم
به محض رسیدنم به شرکت ماشین رو توی پارکینگ اونجا پارک کردم و خودمم وارد شرکت شدم و طبق معمول شروع به کار کردم
****
جیمین بخاطر کم خوابی دیشبش اون روز بیشتر از روز های دیگه خوابیده بود
به محض بیدار شدنش بر خلاف انتظارش با جای خالی یوری رو به رو شد
حدس میزد که بخاطر رفتن به شرکت زود تر بیدار شده
از روی تخت به قصد رفتن به سرویس بلند شد اما متوجه زنگ خوردن گوشیش شد به سمت گوشیش رفت تا ببینه این موقع صبح کیه
با دیدن اسم هه یونگ گوشی رو برداشت حتما کار مهمی داشت که این موقع زنگ زده
به محص وصل کردن تلفن صدای هه یونگ پشت خط پیچید
_ارباب چرا تماس های قبلیم رو جواب نمیدادید مشکلی پیش اومده
_ اتفاقی افتاده
_ نه ارباب ولی نگه داشتن اون دوتا پیش هم خطرناکه بهتره اتاقاشون رو از هم جدا کنیم
_این وقت صبح زنگ زدی فقط همینو بگی
_ببخ....
بدون این که کلمه ی دیگه ای بشنوه تلفن رو قطع کرد
نگاهی به تعداد تماس های از دست رفتش انداخت
واقعا نمی تونست درکش کنه فقط بخاطر همچین چیز کوچیکی اینوقت صبح به من انقدر زنگ زده اینو میتونست بعدا هم بهم بگه
سعی کرد زیاد خودش رو درگیر نکنه
اون روز بعد از انجام کاراش و خوردن صبحانه لباسش رو عوض کرد
اما قبل از اینکه به محل کار خودش بره تصمیم گرفت یه سر به یوری بزنه
باید یه جور از دلش در میاورد
اون بخاطر دیر کردنش بهش قول اون شب رو داد اما بازم بخاطر کارش بیخیال شد و الا بابد دو تا اشتباه رو جبران میکرد
فقط امید وار بود واکنش بدی از طرف یوری نبینه
۷.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.