رمان عضو هشتم بی تی اس
رمان عضو هشتم بی تی اس
جونگ کوک وجین :بهش گفتی ؟
نامجون:نه(با ناراحتی)
جین :چیشده؟
نامجون :ات دوست پسر داره
جونگ کوک :چی نه بابا چرته آخه ات هروی میشه به تهیونگ میگه تهیونگم هرچی میشه به من میگه پس همچین چیزی امکان نداره
نامجون:با چشای خودم دیدم
و رفتم تو اتاقم
از زبون ات
رفتم تو خونه که دیدم جین و جونگ کوک خیلی بد دارن نگام میکنن
ات:چیزی شده ؟
جین :بیا کارت دارم
دستمو محکم گرفتو بردم تو آشپزخونه
جین :تو دوست پسر داری یو نگفتی ؟(با عصبانیت )
ات:چرا داری چرت و پرت میگی؟
جین :انقدر مزخرف نگو
ات:چرا اینطوری میکنی؟
جین :میدونی با این کارت به نامجون چه ضربه ای زدی ؟(با داد )
ات:نامجون چیکار من داره؟ ها؟(با داد)
جین :صداتو رو من بلند نکن
و زد تو گوش ات که یهو اعضا اومدن
تهیونگ اومدو بغلم کرد
تهیونگ:تو دیوونه شدی ها ؟
که یهو اشکام اومد
تهیونگ:بیا بریم
همین طور که بغلش بودم رفتیم تو اتاق تهیونگ همیشه وقتی حالم خوب نبود بغل تهیونگ آرومم میکرد
تهیونگ:ات بلند شو لبتو بشور داره خون میاد
ات:خودش خوب میشه
اومد بره که گرفتمش
ات:بمون لطفاً
تهیونگ:باشه
چشمامو بستم که نفهمیدمو خوابم برد
از زبون تهیونگ
ات بغلم خواب بود که جونگ کوک اومد داخل
جونگ کوک :خوابه ؟
تهیونگ :آره
جونگ کوک اومد اون طرف ات خوابید که ات بینمون قرار گرفت
تهیونگ:جین یهو چش شد ؟
جونگ کوک :نامجون عاشق ات شده ات دیروز رفته با یه پسره بیرون که نامجون گفت که دوپسرشه و بعد رفت تو اتاق گریه کرد جینم عصبانی شد
تهیونگ:اومایگاد حالا حال نامجون خوبه ؟
جونگ کوک :نمیدونم در اتاقش قفله
ات :کی در اتاقش قفله (خوابالود)
تهیونگ:مگه خواب نبودی ؟
ات:کی در اتاقو قفل کرده ؟
جونگ کوک تمام ماجرا رو تعریف کرد
ات:پس حسم یه طرفه نبود ؟
جونگ کوک :مگه توهم دوسش داری ؟
سریع دویدم و رفتم سمت اتاق نامجون و شروع کردم در زدن
ات:ترو خدا درو باز کن کارت دارم اشتباه شده به خدا اون دوست پسرم نبود من من اصلا دوست پسر نداشتم و ندارم لطفاً درو باز کن
که دیدم در باز شد
نامجون: تو دوست پسر نداری ؟
ات:دوست دارم
نامجون:اما...
نزاشتم حرفشو ادامه بده که لبامو گذاشتم رو لباش .و..(ادامش با ذهن پاکتون)
جونگ کوک وجین :بهش گفتی ؟
نامجون:نه(با ناراحتی)
جین :چیشده؟
نامجون :ات دوست پسر داره
جونگ کوک :چی نه بابا چرته آخه ات هروی میشه به تهیونگ میگه تهیونگم هرچی میشه به من میگه پس همچین چیزی امکان نداره
نامجون:با چشای خودم دیدم
و رفتم تو اتاقم
از زبون ات
رفتم تو خونه که دیدم جین و جونگ کوک خیلی بد دارن نگام میکنن
ات:چیزی شده ؟
جین :بیا کارت دارم
دستمو محکم گرفتو بردم تو آشپزخونه
جین :تو دوست پسر داری یو نگفتی ؟(با عصبانیت )
ات:چرا داری چرت و پرت میگی؟
جین :انقدر مزخرف نگو
ات:چرا اینطوری میکنی؟
جین :میدونی با این کارت به نامجون چه ضربه ای زدی ؟(با داد )
ات:نامجون چیکار من داره؟ ها؟(با داد)
جین :صداتو رو من بلند نکن
و زد تو گوش ات که یهو اعضا اومدن
تهیونگ اومدو بغلم کرد
تهیونگ:تو دیوونه شدی ها ؟
که یهو اشکام اومد
تهیونگ:بیا بریم
همین طور که بغلش بودم رفتیم تو اتاق تهیونگ همیشه وقتی حالم خوب نبود بغل تهیونگ آرومم میکرد
تهیونگ:ات بلند شو لبتو بشور داره خون میاد
ات:خودش خوب میشه
اومد بره که گرفتمش
ات:بمون لطفاً
تهیونگ:باشه
چشمامو بستم که نفهمیدمو خوابم برد
از زبون تهیونگ
ات بغلم خواب بود که جونگ کوک اومد داخل
جونگ کوک :خوابه ؟
تهیونگ :آره
جونگ کوک اومد اون طرف ات خوابید که ات بینمون قرار گرفت
تهیونگ:جین یهو چش شد ؟
جونگ کوک :نامجون عاشق ات شده ات دیروز رفته با یه پسره بیرون که نامجون گفت که دوپسرشه و بعد رفت تو اتاق گریه کرد جینم عصبانی شد
تهیونگ:اومایگاد حالا حال نامجون خوبه ؟
جونگ کوک :نمیدونم در اتاقش قفله
ات :کی در اتاقش قفله (خوابالود)
تهیونگ:مگه خواب نبودی ؟
ات:کی در اتاقو قفل کرده ؟
جونگ کوک تمام ماجرا رو تعریف کرد
ات:پس حسم یه طرفه نبود ؟
جونگ کوک :مگه توهم دوسش داری ؟
سریع دویدم و رفتم سمت اتاق نامجون و شروع کردم در زدن
ات:ترو خدا درو باز کن کارت دارم اشتباه شده به خدا اون دوست پسرم نبود من من اصلا دوست پسر نداشتم و ندارم لطفاً درو باز کن
که دیدم در باز شد
نامجون: تو دوست پسر نداری ؟
ات:دوست دارم
نامجون:اما...
نزاشتم حرفشو ادامه بده که لبامو گذاشتم رو لباش .و..(ادامش با ذهن پاکتون)
۱۹.۶k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.