گرهخورده

#گره_خورده
#پارت7

با چشم های گرد شده نگاهش کردم و حامی با دیدن قیافه ام لبخند زد و از ماشین پیاده شد. ماشین را دور زد و در ماشین را برایم باز کرد. از ماشین پیاده شدم و حامی در ماشین را بست.
وارد رستوران شدیم و پشت یکی از میز ها نشستیم. پیشخدمتی جلو آمد تا سفارش بگیرد و حامی منتظر نگاهم کرد. بدون این که به منو نگاهی بیندازم،گفتم:

_ کوبیده.

حامی سفارش دو پرس کوبیده به همراه مخلفات داد و بعد رو به من گفت:

_ خب  چه خبر؟امروز چی شد چی کارا کردی؟

با تاسف سر تکان دادم

_ هیچی،همش درس دادن دیگه.

متفکر نگاهم کرد و گفت:

_ پس اون کوییزه چی شد؟

گوشه لبم به سمت پایین کج شد و با حرص گفتم:

_ می خواستی چی بشه؟سه تا سوالشو جواب ندادم.

دستش را روی میز دراز کرد و دستم را گرفت. با انگشت شصت پشت دستم را نوازش کرد

_ اشکالی نداره عزیزم،مهم نیست.

این همه احساسش من را لال می کرد. قلب حامی از هر مرد دیگری که دیده بودم،شفاف تر و پاک تر بود. من لیاقت این عشق پاک حامی را نداشتم.
با بغض نگاهش کردم و حامی چه خوب فهمید دردم را. دستم را فشار داد و با لحنی ملایم گفت:

_ تا دنیا،دنیاست،صبر می کنم. پس برای من چشماتو بارونی نکن. از اول هم قرارمون همین بود. پس من شکایتی ندارم.

این داستان ادامه دارد...

رمان گره خورده

نویسنده: آوا موسوی(آوان)
ویراستار: باران موحدیان

کانال تلگرام نویسنده👇🏻
https://t.me/roman_avann
دیدگاه ها (۱)

#گره_خورده#پارت8نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. بغضم ترکید. نال...

#گره_خورده#پارت8به آنی اخم کردم و با حرص در ماشین را بستم. ص...

#گره_خورده#پارت7اخم کردم و حامی بلند خندید و به سمتم خم شد و...

#گره_خورده#پارت6و بعد به سرعت از دانشجو ها فاصله گرفت و با ی...

Blackpinkfictions ۲۴ پارت

#Gentlemans_husband#Season_two#part_219+لباسام چی؟ _بیا بیرو...

این یه پارت..به‌به به‌به..ماشاالله همه خواننده..ولی خبببب پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط